چه حس بدی بود اون لحظه ای که ۳۰ تا سوال تستی اومد جلو چشمم.چه حس بدی بود اون موقع که فهمیدم نمره منفی داره و من هم همشو شانسی زدم.به قول سحر فقط از اسمم و شماره دانشجوییم مطمئنم.ولی هر بلایی که به سرم بیاد فقط نصفی از حقمه.تا من باشم دیگه درسا رو روی هم تلنبار نکنم واسه شب امتحان.به هر حال هر چی بود گذشت و من تا همین حالا داشتم اشک میریختم.ازتون خواهش میکنم اگه واسه خودتون دعا میکنین کنارش اسم منم ببرین تا خدا یه نظری هم به ما داشته باشه خواهش میکنم...
چرا فکر می کنی که فقط خودت اینجوری شدی هیچکس تنها نیست.ما با شماییم.
ااخ گفتی فریبا!!!
فریبا جون با این امتحانی که استاد گرفت تلنبار کردو نکردنش همچین فرقیم نداشت!
به خودم میگم زهی خیال باطل که به فکر نمره ی خوب بودمو حالا به فکر پاس شدن!!!
اصلا بیخیال! اقتصاد کیلو چند . خودتو عشقه...
فریبا جون دست رو دلم نذار که خونه
من که تمام اون ۳۰تا سوال رو با شک و تردید زدم
حالا چی بشه نمیدونم.