آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم
آمدهام چو عقل و جان از همه دیدهها نهان تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم
آمدهام که ره زنم بر سر گنج شه زنم آمدهام که زر برم زر نبرم خبر برم
گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند پیش گشادتیر او وای اگر سپر برم
گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم
آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم
در هوس خیال او همچو خیال گشتهام وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من گفت بخور نمیخوری پیش کسی دگر برم
محمد غریب زاده همشهری عزیز ورودت رو به classmate تبریک می گم
غریب زاده ی عزیز
جات تو وبلاگ خالی بود
خوش اومدی
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد - عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
خوش امدی بچه جنوبیییییییییییییییییییییییییییییییییی
درتایید این شعر همین بس که:
گربرود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشدکه دوست؛دوست ترازجان ماست