classmate

همکلاسی

classmate

همکلاسی

حرف های ما هنوز نا تمام

حرف های ما هنوز نا تمام . تا نگاه می کنی وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی . پیش از آنکه با خبر شوی لحظه عزیمت تو ناگزیر

می شود.
آی.... ای دریغ و حسرت همیشگی . همیشگی..
ناگهان چقدر زو‌‌‌‌‌د دیر می شود....

نظرات 1 + ارسال نظر
جان کلود ون دام شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:27

زیبا بود به این شعر هم توجه کنید خالی از لطف نیست:
در پیش بی دردان چر افریاد بی حاصل کنم ؟ گر شکوه ایی دارم زدل با یارصاحبدل کنم
در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل * من شمع رسوا نیستم تاگریه در محفل کنم
اول کنم اندیشه ای تابرگزینم پیشه ایی *اخر به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم
زانرو ستانم جام را ان مایه ارام را *تا خویشتن را لحظه از خویشتن غافل کنم
از گل شنیدی بوی او مسانه رفتم سوی او *تاچون غبار کوی اودر کوی جان منزل کنم
روشنگری افلاکیم چون افتاب از پاکیم *خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب وگل کنم
غرق تمنای توام موجی زدریای توام *من نخل سرکش نیستم تا خانه در ساحل کنم
دانم که توسرو سهی از دل نداری اگهی *چند از غم دل چون رهی فریاد بی حاصل کنم depatemam of mecanic engeneering of sh.bahonar kerman

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد