پشت کاجستان ، برف.
برف، یک دسته کلاغ.
جاده یعنی غربت.
باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب.
شاخ پیچک و رسیدن، و حیاط.
من ، و دلتنگ، و این شیشه خیس.
می نویسم، و فضا.
می نویسم ، و دو دیوار ، و چندین گنجشک.
یک نفر دلتنگ است.
یک نفر می بافد.
یک نفر می شمرد.
یک نفر می خواند.
زندگی یعنی : یک سار پرید.
از چه دلتنگ شدی ؟
دلخوشی ها کم نیست : مثلا این خورشید،
کودک پس فردا،
کفتر آن هفته.
یک نفر دیشب مرد
و هنوز ، نان گندم خوب است.
و هنوز ، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند.
قطره ها در جریان،
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس.
از مجموعه ی حجم سبز سهراب...
و من چه قدر این شعر رو دوست میدارم
مرسی فریییییییییییبا:*
یک نفر دیشب مرد
و هنوز نان گندم خوب است
.
.
قطره ها در جریان
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس
قابل تو رو نداشت دوست گلم....
بابا ای ول بعد امتحان حسابداری این شعر یک مسکن بود
سلام.
وبلاگ جالبی دارین.
ما به وبلاگتون لینک دادیم شما هم لطف کنین به ما لینک بدین. یادتون نره.... هم دانشکدهای هستیماااااااا
سلام فریبا جون ! خوبی...؟
شعر قشنگیو انتخاب کردی ... مرسی!
تعطیلات خوش بگذره!
سلام به دوست گلم.مرسی .