classmate

همکلاسی

classmate

همکلاسی

و اما بعد...

سلام

همان طور که می دونید ودوستان هم به اطلاع تون رسوندند من چند صباحی از خونه دور بودم والان هم نیازی به شرح الماجرا نیست چون میدونم دوستان انچه گفتنی است رو به همه انتقال دادند.              

  لکن انچه برای من و شما جای سواله تا جایی که حتی سوء ظن رو از دوست عزیزم علیرضای رعنا(که در نظرات مشهود و ملموسه) به من منتقل کرده همین معمای به اصطلاح پسرعموی منه که من و دوستانم هنوز نتونستیم اونو حل کنیم.                                                                                        ولی مطمئنم به اصطلاح پسر عموی من از دوستان مشترک هستش . که با اگاهی کامل  از عدم در دسترس بودن من در تابستان دست به تصمیم این شوخی ناشیانه  زده که احتمالا خودش هم فکر نمی کرده که بتونه تا این حد موفق  بشه.                                                هنوز من در کار دوستان عزیزم موندم وشگفت زد ه ام که چه طور این داستان رو نه تنها باور  بلکه سریع هم اونو رو علنی کردند. چرا که من چند بار بهشون گفتم که من تابستون در دسترس نیستم و جبرا هم هیچ امکان ارتباطی نخواهم داشت.

این چند روز که وبلاگ رو رویت کردم یک پسا مرگ که برا همه ناچارا اتفاق می افته رو تجربه کردم و هیچ وقت هم فکر نمی کردم که در زمان حیاتم مطلبی رو در توضیح مماتم شرح بدم  ولی در هر صورت:

 

ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان     

کدام محرم دل ره در این حرم دارد         

 

و در ادامه این شعر زیبا از حافظ؛عارف شهیر رو تقدیم همه ی خوبان می کنم:


پیش از اینت بیش از این اندیشهٔ عشّاق بود

مهرورزی تو با ما شهرهٔ آفاق بود

یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین‌لبان

بحث سرّ عشق و ذکر حلقهٔ عشّاق بود

پیش ازین کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند

 منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود

سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد

 ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

حسن مهرویان مجلس گرچه دل می‌برد و دین

 بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود

شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد

 دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود

نظرات 10 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:33

والا اقای به اصطلاح غریب زاده
اول سلام
اینقدر این مدتی که شمانبودین(دورازجونتون البته اگه زنده باشین.فوت کرده بودین)ماحرف های گوناگون درسوگ شما وزنده بودنتون و...شنیدیم که به چشم های خودمون هم اعتماد نداریم

درهرصورت به دنیای زنده هاخوش امدید

[ بدون نام ] شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:12

فکر کردید بچه گیر اوردید٬انتظار دارید باورمون بشه
واقعا که.............................................

علیرضا70 شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:00

در هر صورت این اتفاقات توی روحیه ی همه ی بچه ها تاثیر منفی گذاشت و همونطور که بعضی از بچه ها اطلاع دارن من
توی وضعیت بسیار بدی قرار دارم و این موضوع هم به مشکلات من اضافه شده بود از حق نگذریم این وسط من از همه بیشتر آسیب روحی دیدم ولی درست نیست که برخی از دوستان اینجوری دنبال مقصر بگردن جدای از تمام ناراحتی ها بسیار از زنده بودن غریب خوشحالم و خواهش می کنم به این راحتی کسی رو مقصر قلمداد نکنید غریب که روحش از این اتفاقا خبر نداشته

مریم یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:02

اون قضیه فقط یه اتفاق بود و شما هم از این ماجرا بی خبر
پس جای گله نمیمونه
همه ما از دروغ بودن اون خبر واقعا خوشحالیم....

شرلوک هولمز یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:44

میدونسم زنده ای و همش کار خودته
خجالت بکش
این چه روستایی بوده که حتی تلفن هم نداشته یعنی این دو ماه.........۱!!!!
برو بابا خودتی

مهدی یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:30

غریب تا باز نمردی ۵۰۰ تومن منو بده گونی که جاش بهم دادی پاره بود
این پولا خوردن نداره

.......!!!!!! یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:04

علیرضاتروخدااینقدر مظلوم نمایی نکن هرکی نشناستت من خیلی خوب میشناسمت

مجتبی سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:39

دوست عزیزم مهم نیست که این چند ماه کجا بودی و چرا با ما تماس نداشتی مهم اینه که الان زنده هستی و
دوباره برمیگردی پیشمون
ولی غریب جان
از من جدا مشوکه توام نور دیده ای
ارام جان ومونس قلب رمیده ای

فریبا یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:39

که این طور...

حمیده پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:39

همه خوشحالیم که ایشون زنده اند... ولی یکی بگه اینجا چه خبره...!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد