classmate

همکلاسی

classmate

همکلاسی

گر برود جان ما در طلب وصل دوست ...

باز هم شعری زیبا از سیمین عزیز امیدوارم خسه نشده باشید 

رفتم اما دل من مانده برِ دوست هنوز

می برم جسمی و، جان در گرو اوست هنوز

هر چه او خواست، همان خواست دلم بی کم و کاست

گرچه راضی نشد از من دل آن دوست هنوز

گر چه با دوری ی ِ او زندگیم نیست، ولی

یاد او می دمدم جان به رگ و پوست هنوز

بر سرو سینه ی من بوسه ی گَرْمش گل کرد

جان ِ ‌حسرت زده زان خاطره خوشبوست هنوز.

رشته ی مهر و وفا شُکر که از دست نرفت

بر سر شانه ی من تاری از آن موست هنوز

بکشد یا بکشد، هر چه کند دَم نزنم

مرحبا عشق که بازوش به نیروست هنوز

هم مگر دوست عنایت کند و تربیتی

طبع من لاله ی صحرایی ی ِ خودروست هنوز

با همه زخم که سیمین به دل از او دارد

می کشد نعره که آرامِ دلم اوست هنوز...

نظرات 4 + ارسال نظر
مهدی یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 22:39

حال کردم البته بعد از فکر

علیرضا70 دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:43

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد /آنکس که یوسف به زر ناسره بفروخته بود

[ بدون نام ] دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 13:48

من خسته شدم هر چی شعر اینجا میذارین تکراریه واسم.یا فاضل نظریه یا سیمین خانوم.یه چیز جدید واسمون بذارین خب.ااااه

چه داند انکه.....

فریبا پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 15:28

هم خودم حال کردم هم کناریم کلی ذوقید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد