به نام خدایی که اصلاحات را آفرید
از انجایی که این روز ها بحث های فراوانی پیرامون عدم حضور اصلاح طلبان در انتخابات وجود دارد وبرخی دوستان اصولگرا هم که یک طرفه به قاضی میروند بر آن شدم تا چند کلامی را با شما همکلاسی های عزیز باشم.
به یقین می توان گفت اکثریت مجلس نهم متشکل از اصولگرایان سنتی خواهد بود.و نباید جایگاه خاصی برای اصلاح طلبان در نظر بگیریم زیرا آنچه که امروز در صحنه سیاسی کشورمان شاهد آن هستیم نگاه غیر منصفانه و بدون تحلیلی به تشکیلات اصلاح طلبان است که برخی از سیاسون اصلاحات را برنداز و دگر اندیش و.... میدانند و تا این نگرش حاکم است نباید جایگاه ویژه ای را برای اصلاح طلبان در عرصه سیاسی کشورمان قائل باشیم. اما نگاه غیر منصفانه دیگری که به تشکیلات اصلاح طلب می شود آن را تشکلی مرده و فاقد قدرت سیاسی میدانند که تمام پایگاه های مردمی خویش را از دست داده است.
در پاسخ به نگاه اول ذکر این نکته ضروری است که دوستان اصولگرایم،اصلاحات هیچگاه در پی کودتا یا برندازی نبوده و همیشه در مسیر آرمان های انقلاب گام برداشته و وخود را ملتزم به اصل ولایت فقیه میداند اما دوستان آیا این حق را هم به اصلاح طلبان میدهید که در چارچوب تشکیلات خویش فکر کنند و حداکثر مطلوبیت را برای حزب خود قائل باشند.انسان جایز الخطاست و همجنین هیچ حزب و تشکلی مصون از خطا نیست همانطور که اصول گرایان اشتباهاتی داشتند-جریان انحرافی- اصلاح طلبان هم مستثنی نبودد.اما باز هم دوستان اصولگرای منصفی وجود دارند که می پرسند پس چگونه است که اصلاحات انتخابات را تحریم کرده؟در پاسخ میگویم اصلاحات هیچگاه این اجازه را به خود نمی دهد که چنین خبط بزرگی بکند و به نظام پشت بکند.آنچه برخی سیاسیون از سر غرض ابراز میکنند جز تحلیل پوچی که تنها و تنها به خاطر تنگ تر کردن عرصه بر اصلاح طلبانی که در انتخابات شرکت کرده اند چیز دیگری نیست.اما ماجرا از این قرار است که سران اصلاحات تصمیم گرفتند که دراین انتخابات لیست ندهند اما فضا را آزاد گذاشته اند تا اصلاح طلبان به صورت مستقل وارد کارزار انتخابات بشوند وتحلیل آنها هم بر این اساس استوار است چگونه در فضایی ما لیست بدهیم که حداقل خواست های اصلاح طلبان براورده نشده و یاران اصلاح طلبمان یا در زندان هستند یا به خاطر برخورد های نا مناسب در گوشه ی خانه سکنی گزیده اند و اگر هم بخواهیم در انتخابات به صورت حزبی و تشکلاتی شرکت کنیم با برخورد غضب آمیز شورای نگهبان مواجه میشویم پس منافع حزبی را به نیش زهر های دوستان اصولگرایی تند رو نیز ترجیح داده اند.اما این نکته را هم در نظر بگیریم که ناریخ انتخابات مجلس نشان داده که هر گاه مشارکت مردم حداکثری بوده پیروز انتخابات اصلاح طلبان بوده اند که این خود نکته قابل تاملی است برای اصولگرایان.
اما این نگاه که اصلاح طلبان دچار مرگ سیاسی شده اند و پایگاه های اجتماعی خویش را از دست داده اند کمی انسان را به تامل وا میدارد و چرایی این طرز نگاه تعصبی را از خود جویا میشود شاید بهتر باشد در تاریخ بعد ازانقلاب کمی کنکاش کنیم.
قبل از حماسه تاریخی 2 خرداد هفتادو شش، وضعیت اصلاح طلبان به مراتب بدتر از اکنون بوده،در آن برهه تشکیلات اصلاحات فاقد پایگاه اجتماعی قوی،فاقد مطبوعات،پایگاه دانشجویی بود به گونه ای که سید محمد خاتمی بعد از پیروزی در انتخابات اذعان کرد ما تنها در انتخابات شرکت کردیم که که بگویم تفکری به نام اصلاحات وجود دارد و پیش بینی خود را 3 یا 4 میلیون رای بیشتر نمی دانستیم اما روی دگر سکه نمایان شد و مردم با اقبال بی نطیرشان به سید اصلاحات حماسه 2 خرداد را آفریدند که هرگز فراموش نخواهد شد و این آغازی بود بر اصلاحات نوین در ایران.آغازی که پایه آن را خاتمی نهاد و پایانی ندارد. شاید در آینده شاهد 2 خرداد دیگری باشیم.
اما اصلاحات کنونی به درجه ای از رشد و عقلانیت رسیده که در مقابل تمام مصاعب و سنگ اندازی های دشمنان داخلی و خارجی نظام و گمراهان از مسیر قانون اساسی چنان مشت محکمی در دهانشان بکوبد که هرگز جرات تعرض به آرمان های انقلاب را نکنند.
سید مصیب حسینی
ممکن است گاهی گریه کنم ولی
خداوند اینجاست
اشکهای مرا پاک می کند...چون...
قلب من خانه ی خداست
ممکن است گاهی بیفتم و بلغزم اما هرگز در سقوط تنها
نمی مانم
خداوند هست و مرا بلند می کند... چون...
قلب من خانه ی خداست
شاید گاهی رنج بکشم اما هرگز در این رنج کشیدن تنها
نمی مانم
پروردگار مرا از رنجها رها می کند...چون...
قلب من خانه ی خداست
خوشحالم برای اینکه میدانم هرگز تنها نیستم
خداوند همواره با من است...چون...
قلب من خانه ی خداست...
پروردگارا :
در جا ییکه آسیب است / بگذار من بذر بخشش باشم !
در جاییکه شک نهفته / بگذار من بذر ایمان باشم !
در جاییکه یاس خفته بگذار من بذر امید باشم !
در جاییکه تاریکی است / بگذار نور باشم !
در جاییکه اندوه نهفته / بگذار بذر شادی باشم !
ای سالار بزرگ
این نعمت را به من عطا کن که : پیش از آنکه به دنبال درک شدن
باشم ! درک کنم / پیش از آنکه به دنبال مهر باشم ! مهر بورزم !
چرا که در بخشش است که می ستانیم و در بخشیدن است که
بخشیده می شویم !ودر بودن است که درزندگی جاودان زنده میشویم.
در روزگاری که خدا مزده است
خداوندا این دل شکسته را جز دستهای مهربان تو درمانی نیست
واین دست بسته را مفتاحی جزء احسانت.
قانون اساسی وحی منزل نیست ولی مبنای عمل همه ما است وچارچوب رفتاری که حکومت و مردم باید به آن تن بدهند باید درچارچوب قانون اساسی حرکت کرد و این قانون اساسی است که مبنای عمل ماست، نکات بسیار ارزنده دارد که اگر مورد توجه و عمل قرار گیرد بسیاری از مسائل مبتلا به ما حل خواهد شد، اگر همین قانون اساسی درست پیاده شود مشکلات کم خواهد شد.
اسلامی که امام معرفی کرد و مردم به خاطر آن به صحنه آمدند کدام اسلام بود؟ اسلامی که آزادی و استقلال و پیشرفت و ترقی و مبارزه با عقب افتادگی می خواست؛ اسلامی که به شما انتخابات آزاد می داد؛ اسلامی که برای هر کسی که در این مملکت زندگی می کند با هر دین و مرام و مسلکی تا آن زمانی که دست به شمشیر نبرد و نخواهد براندازی کند شهروندی است دارای حقوق و حرمت و کرامتی که هر انسانی می تواند داشته باشد.
امروز هم اسلامی را که ما مطرح می کنیم اسلامی است که با این آزادی و استقلال سازگار است. شما نمی توانید جمهوری اسلامی بگویید اما اسلامش با جمهوری ناسازگار باشد این تعبیرهایی که امروز دارد می شود. این توجیه ها وتئوری پردازی هایی که امروز می شود که اسلام با رأی مردم سروکار ندارد! اسلام برای رای مردم اعتباری قائل نیست! در اسلام انتخابات معنا ندارد! این اسلام با اسلامی که مردم می خواستند و در صحنه آمدند و بچه هایشان را قربانی کردند و انقلاب شد و شاه رفت بیرون و نظامی به نام جمهوری اسلامی آمد این اسلام با آن جمهوری و خواست مردم و رأی نود و هشت درصدی مردم سازگار نیست، وفاداری ما نسبت به شهداء و جانبازان و اسلام و نظام بیشتر است تا کسانیکه امروز رفتارها و مواضع غلط دارند و در عین حال اسلام و انقلاب را در انحصار خود می دانند.
لحظههایی در تاریخ وجود دارند که هیچ توضیحی نمیتواند گویای آن لحظه باشد. هیچ چیز به اندازه این عکسها حس و حال آن وقایع را تداعی نمیکند...
دلتنگى؛ باز هم حضور سنگینش را تحمیلم میکند.
چه بنویسم از این همه روزها و لحظه هایى که به قول آینه در خود میشکنم اما غرور بغض نشکسته ام را به آهى سرد فرو مینشاند...
خسته میشوم از این همه غبار ...
دست تو ، دست مهربان و پاک و معصومت... اما کجاست؟؟؟
میترسم از من متنفر باشى...ببخش که اینقدر بى پروا سخن میگویم...
نتوانستم دوست بدارم ... اما تو را دوست میدارم ... تو را که هرگز از دست نخواهم داد...
و تو مهربانى را یادم دادى...
روحم شکسته و خستست...درست مثل جملاتم...
مثل کلماتى که در میان هق هق گریه بریده بریده میگویم...
بگذار سبک شوم...
ساعتها میگذرد ...
به خود که مى آیم چشم هایم خیس خیس است...
مدتها گریه نکرده بودم...
عشق تملک معشوق است و دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست.