عشقی خواهم که نهایتش.....
عاشق معشوق نباشم!
نه او دلبسته ی من و نه من دلبسته ی او!
زیباترین در نظرم نباشد!
عشق دروغش را با جان و دل باور کنم!
حماقتم را به من اثبات کند!
.
.
.
به عاشقترین عاشق قسم این معشوق لایق ترین برای عشقم /تا آخر عمر دلبسته ی او /زیباترین در نظرم/راستگو ترین معشوق/......
احمقترینم اگر عاشقش نشوم
خوبه...
آری این عشق است و همچنین اعجاز عشق را نشان می دهد که مدیر وبلاگ پس از مدت ها در وب حضور پیدا کرده و جالبتر اینکه آخه مهدی جون
تو که گیر میدی زود بخوابیم،خودت یواشکی ساعت 01:43 شب این مطلب رو گذاشتی ؟اینم اعجاز عشقه
از ساعت 7 خوابیده بودم خب. ساعت 12 بود که احساس کردم پتوی غریب از روش کنار رفته از خواب پریدمو نگران شدم که نکنه سرما بخوره بدو رفتم پتوشو روش کشیدم خلاصههههههههههههههههههه خوابم نمیبرد گفتم برم classmate ببینم چند چنده دیدم که 2 بر 1 عقبیم خواستم بهتون بگم حاجی وبلاگو کشتند پاشین یه کاری بکنین ولی دیدم که همه خوابند دیگه خودم موتور سید رو برداشتم رفتم خط مقدم یه پستی گذاشتمو خواب که بودین اومدم همتونو ماچیدم تو دلم گفتم classmate ها آسوده بخوابید که من بیدارم. فوقع ما وقع.پس شد آنچه شد!
کتابخانه هرکس رو یاد کتاب می اندازه ولی برای تو محفل و مجلس و خاطرات دوست داشتن و دوست داشته شدن است!!!
خواستیم در جهت ترویج فرهنگ کتاب خوانی قدمی برداشته باشیم.میگن کتاب دوست ماست پس بدیهی که کتابخونه منو هم به یاد دوستم که خیلی هم دوسش دارم بندازه
بلهههههههههه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
منم موافقم
انشاالله به آرزوت برسی جناب مدیر
شما هم به شرح ایضا
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
سلام آقای مدیر
یه خواهش!
یه کم حجم مطلب های صفحه ی اول وبلاگ رو کم کنید
زورم میاذ از خونه بازش کنم!
مدیر رعناییه بهش میگم یه کاریش کنه
ممنون از انتقاد سازندتون