classmate

همکلاسی

classmate

همکلاسی

جنبش واژه زیست...

پشت کاجستان ، برف.
برف، یک دسته کلاغ.
جاده یعنی غربت.
باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب.
شاخ پیچک و رسیدن، و حیاط.

من ، و دلتنگ، و این شیشه خیس.
می نویسم، و فضا.
می نویسم ، و دو دیوار ، و چندین گنجشک.

یک نفر دلتنگ است.
یک نفر می بافد.
یک نفر می شمرد.
یک نفر می خواند.

زندگی یعنی : یک سار پرید.
از چه دلتنگ شدی ؟
دلخوشی ها کم نیست : مثلا این خورشید،
کودک پس فردا،
کفتر آن هفته.

یک نفر دیشب مرد
و هنوز ، نان گندم خوب است.
و هنوز ، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند.

قطره ها در جریان،
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس.  

 

 

از مجموعه ی حجم سبز سهراب...

چرا ناامیدی...

آموخته ام ...

آموخته ام که با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه،  می توان مقام خرید ولی احترام نه،  می توان کتاب خرید ولی دانش نه،  دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ،  می توان قلب خرید، ولی عشق را نه.
آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت
آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور ازجدی بودن باشیم
آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی
آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است
آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند
آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند
آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم
آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد
آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان
آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد
آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم
آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد

تنها راه رسیدن


دو خط موازی

دو خط موازی زائیده شدند . پسرکی در کلاس درس آنها را روی کاغذ کشید.

آن وقت دو خط موازی چشمشان به هم افتاد .
و در همان یک نگاه قلبشان تپید .
و مهر یکدیگر را در سینه جای دادند .

خط اولی گفت :
ما میتوانیم زندگی خوبی داشته باشیم .
و خط دومی از هیجان لرزید .
خط اولی گفت و خانه ای داشته باشیم در یک صفحه دنج کاغذ .
من روزها کار میکنم.میتوانم بروم خط کنار یک جاده دور افتاده و متروک شوم ، یا خط کنار یک نردبام .

خط دومی گفت : من هم میتوانم خط کنار یک گلدان چهار گوش گل سرخ شوم ، یا خط کنار یک نیمکت خالی در یک پارک کوچک و خلوت .

خط اولی گفت : چه شغل شاعرانه ای و حتما زندگی خوشی خواهیم داشت .
در همین لحظه معلم فریاد زد : دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسند .
و بچه ها تکرار کردند : دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسند .

دو خط موازی لرزیدند . به هم دیگر نگاه کردند . و خط دومی پقی زد زیر گریه . خط اولی گفت نه این امکان ندارد حتما یک راهی پیدا میشود . خط دومی گفت شنیدی که چه گفتند . هیچ راهی وجود ندارد ما هیچ وقت به هم نمی رسیم و دوباره زد زیر گریه .
خط اولی گفت : نباید ناامید شد . ما از صفحه خارج میشویم و دنیا را زیر پا میگذاریم . بالاخره کسی پیدا میشود که مشکل ما را حل کند .
خط دومی آرام گرفت و آن دو اندوهناک از صفحه کاغذ بیرون خزیدند از زیر کلاس درس گذشتند و وارد حیاط شدند و از آن لحظه به بعد سفرهای دو خط موازی شروع شد .

آنها از دشتها گذشتند ...
از صحراهای سوزان ...
از کوهای بلند ...
از دره های عمیق ...
از دریاها ...
از شهرهای شلوغ ...
سالها گذشت وآنها دانشمندان زیادی را ملاقات کردند .

ریاضی دان به آنها گفت : این محال است .هیچ فرمول ریاضی شما را به هم نخواهد رساند . شما همه چیز را خراب میکنید .

فیزیکدان گفت : بگذارید از همین الان ناامیدتان کنم .اگر می شد قوانین طبیعت را نادیده گرفت ، دیگر دانشی بنام فیزیک وجود نداشت .

پزشک گفت : از من کاری ساخته نیست ، دردتان بی درمان است .

شیمی دان گفت : شما دو عنصر غیر قابل ترکیب هستید . اگر قرار باشد با یکدیگر ترکیب شوید ، همه مواد خواص خود را از دست خواهند داد .

ستاره شناس گفت : شما خودخواه ترین موجودات روی زمین هستید رسیدن شما به هم مساویست با نابودی جهان . دنیا کن فیکون می شود سیارات از مدار خارج میشوند کرات با هم تصادم می کنند نظام دنیا از هم می پاشد . چون شما یک قانون بزرگ را نقض کرده اید .

فیلسوف گفت : متاسفم ... جمع نقیضین محال است .
و بالاخره به کودکی رسیدند کودک فقط سه جمله گفت :

شما به هم می رسید .
نه در دنیای واقعیات .
آن را در دنیای دیگری جستجو کنید .

دو خط موازی او را هم ترک کردند و باز هم به سفرهایشان ادامه دادند .
اما حالا یک چیز داشت در وجودشان شکل می گرفت .
« آنها کم کم میل رسیدن به هم را از دست می دادند »
خط اولی گفت : این بی معنیست .
خط دومی گفت : چی بی معنیست ؟
خط اولی گفت : این که به هم برسیم .
خط دومی گفت : من هم همینطور فکر میکنم و آنها به راهشان ادامه دادند .

یک روز به یک دشت رسیدند . یک نقاش میان سبزه ها ایستاده بود و بر بومش نقاشی میکرد .
خط اولی گفت : بیا وارد آن بوم نقاشی شویم و از این آوارگی نجات پیدا کنیم .
خط دومی گفت : شاید ما هیچوقت نباید از آن صفحه کاغذ بیرون می آمدیم .
خط اولی گفت : در آن بوم نقاشی حتما آرامش خواهیم یافت .
و آن دو وارد دشت شدند و روی دست نقاش رفتند و بعد روی قلمش .

نقاش فکری کرد و قلمش را حرکت داد
و آنها دو ریل قطار شدند که از دشتی می گذشت و آنجا که خورشید سرخ آرام آرام پایین می رفت سر دو خط موازی عاشقانه به هم رسیدند.

خدا کنه ریاضی رو ۲۰ بگیری...

سلام .این تمرینای ریاضیه.هر کدوم رو که استاد حذف کرد شما هم از این لیست حذف کنید.موفق باشید.

 

تمرینهای فصل 6 به بعد

6-1
3، 4، 15، 21، 26، 29، 49
 6-2
7، 13، 15، 17، 51، 53، 55، 67
6-3
7، 14، 17، 19، 23، 31، 37 
6-5
3، 7، 9، 17
مسائل صفحه 474
16، 24، 31
7-1
18، 19، 27، 36، 37، 38، 42
7-2
23، 25، 27، 29، 37، 45، 49، 61، 67، 75، 77، 81
7-3
10، 17، 27، 31، 33، 37، 38، 49، 53، 57، 68
7-4
11، 19، 34، 45، 53، 54
7-6
9، 13، 28، 35، 38، 44، 45، 53، 65، 68، 69
7-8
32، 39، 47، 53، 59، 63
8-1
11، 17، 23، 25، 33، 37، 47، 49، 59، 61
8-2
15، 19، 20، 25، 30، 35، 45
8-3
5، 10، 18، 23، 25، 30
8-4
8، 12، 17، 39، 43، 45، 48، 49، 50
9-1
9، 12، 16، 18

تو جیب جا میشه؟

         

هنر پانتومیم یکی از گونه های نمایشی است که با تکیه بر حرکات بدن، بدون کاربرد حتی واژه ای همه چیز را بیان می کند. هنر پانتومیم وهم است، هنر تخیل و پندار. هنرمند «میم» محدوده ای نمی شناسد. در سکوت، گرسنگی و تشنگی، مرگ، عشق، ترس، وحشت و ... را خلق می کند.
به عبارت دیگر، در ایجاد روابط اجتماعی، تاثیر سخنان ما با حرکات ما کامل می شود. شاید حتی برخی موارد می توانیم بدون استفاده از کلمه ای منظورمان را به دیگری بفهمانیم.
زمانی که در مقابل سخنی، شانه هایمان را تکان می دهیم خود در برگیرنده پیامی است. اگر با دقت به نحوه دق الباب افراد نگاه کنیم، حالت درونی آنها را می توان حدس زد. و اگر حوصله شنیدن صدای بوق اتومبیل ها را داشته باشیم، می توانیم بوق انواع اعتراض را از یکدیگر تفکیک کنیم و بوق ارادت دو راننده تاکسی را که از کنار یکدیگر عبور می کنند باز شناسیم.  

 

                          ای کلک

 

ادامه مطلب ...

حسادت

خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره ...
به کسی توجه نمی کنه ...
از کسی خجالت نمی کشه ...
می باره و می باره و ...
اینقدر می باره تا آبی شه ...
‌آفتابی شه ...!!!
کاش ...
کاش می شد مثل آسمون بود ...
کاش می شد وقتی دلت گرفت اونقدر بباری تا بالاخره آفتابی شی ...
بعدش هم انگار نه انگار که بارشی بوده 

توهم دائمی توطئه

وقتی دشمن داشتن شد برایمان یک دلمشغولی دائمی باید برای این دشمن زیاد بزرگ شده ایادی و جاسوس هایی هم فرض کنیم دشمن که بدون جاسوس نمی شود.....حالا مقوله شک پیدا می شود فرق نمی کند شک به هر کسی که احتمال بدهیم یار دشمن ماست و نه طرفدار ما! 

 به طور کلی اعتماد نداریم خیلی دیر و کم اعتماد می کنیم شک و سوءظن داریم و در این رابطه اولین کسانی که انگشت اتهاممان را به سویشان دراز می کنیم معمولا همان قهرمان های خود ساخته خودمان هستند. 

فرض کنیم با حکومت خوب نیستیداعتراضاتی دارید!!!می گویید آزادی نیست!بسیار خوب چون که آزادی نیست شما آدم متوسط و معمولی که جرات گفتن را نخواهید کرد گفتن جسارت می خواهد جرات می خواهد و از همه مهمتر بی نظری و دلسوزی می خواهد.اولین کسی که شروع کرد به گفتن شما به خاطر اینکه در مقابل او کمبودی را احساس نکنیدنا چارید به انواع تهمت ها مزین اش بکنید:سوپاپ اطمینانه!از خودشونه!پشتش به جای گرم هستش و یا بدتر از همه صد البته راحتر از همه خارجیه!اصلا جاسوسه و معمولا این شک و اتهامات تا قربانی شدن این قهرمان ادامه دارد. 

یعنی تا آن وقت قهرمانیش به رسمیت شناخته نمی شود.نمونه زیادی را می توان مثال زد مانند: 

هاشمی رفسنجانی محمد خاتمی میر حسین موسوی مهدی کروبی مهاجرانی دکتر سروش  

آیت الله منتظری آیت الله سیستانی آیت الله صانعی و حتی آیت الله کاشانی و همچنین دکتر فاطمی دکتر مصدق و دکتر بازرگان و....... 

امکان ندارد در این کشور یک نفر پیدا شود که جراتش جسارتش تهورش نبوغ و درایتش وقتی از متوسط جامعه بالاتر باشد مورد حسادت و سوءظن قرار نگیرد.  

برگرفته از کتاب چرا درمانده ایم؟از آقای حسن نراقی با اندکی تصرف

تقلبی حرام نیست

1:گرفتن کمک از دوستان: در اینجا اگه یه دوسته باحال داشته باشید که چه بهتر واسش یه سوت بلبلی بیا که یعنی می خوای ازش کمک بگیری در ضمن باید به هم نزدیک باشید حالااااااااا چه موقع باید پچ پچ کنید:موقعی که مراقب حواسش نیست موقعی که به نفر سوال می پرسه و موقعی که یه نفر می خواد ورقشو تحویل بده و کلا مواقعی که یکم شلوغ میشه در این لحظات می تونید از دوستتون اطلاعات کافی بگیرید 

مزیت:اگه مراقب مچتونو گرفت میتونید بگید کی ی ی ی ی من (اقا یا خانوم) باور کنید ما نبویدم (حواستون باشه نگید من خودتونو با شخصیت جلوه بدید همیشه بگید ما) مراقب هم که هیچ مدرکی نداره پس ولتون میکنه

عیب:اگه کر باشید یا گوشتون مشکل داشته باشه ناموفق میشید یا دوستوتون بد حرف بزنه هم همینطور 

2:ابتکار و خلاقیت خود فرد:در اینجا به خود فرد بستگی داره که چی کار کنه من خودم چند نمونه از کارمو میگم 

الف:دستمال کاغذی:در اینجا تا میتونید سوالهای مهم رو رو دستمالتون بنویسید و به بهانه ی ابیزش بینی اونو ببرید سر جلسه امتحان اگه هم می خواید طبیعی کار کنید قبل از اینکه وارد سالن شی دماغتو فشار یده تا قرمز شه بگن نه بابا بیچاره معلومه مریضه و دیگه بهتون شک نمیکنن 

ب:جوراب:در اینجا هم تا میتونید سوالهای مهم رو روی جوراباتون بنویسید (جوراب سفید باشه)بعد با خونسردی پاهاتونو روی هم بزارید می فهمید که چی میگم  بعد یواشی شلوارتونو بکشید بالا بعد به راحتی مطالعه کنید 

و...و... 

دیگه وقت نکردم بقیه ی روش ها رو بگم٬شما هم چندتا روش پیشنهاد کنید تا امتحانهای ترم شروع نشده...

تحمل میکنیم اگه حتی تحمل کردنش سخته...

بله٬بالاخره یارانه ها رو هدفمند کردن٬به همین راحتی.ولی برای مردم به این راحتی تموم نمیشه(حداقل واسه طبقه ی متوسط و طبقه ی پایین جامعه).وقتی یه روز از عملی شدن این طرح میگذره و از هر طرف خبر گرونیه اجناس مختلف به گوش میرسه دیگه چه توقعی داریم خدا وکیلی؟!نان گران٬گازوییل گران٬گاز گران٬نفت گران٬بنزین داغون!٬کرایه ها گران(از خورموج به بوشهر)٬به نظر شما واسه روز اول کافی نیست؟فقط کافیه رزرو غذا و کرایه ی خوابگاه گرون بشه٬دیگه اون وقت من فریبای سابق نیستما...دیگه قاطی میکنم... 

 

آره خب

نبایدم بعضی ها افزایش قیمت رو حس کنن... 

 

 

بد بختی را با تمام وجود دارم حس می کنم...