classmate

همکلاسی

classmate

همکلاسی

....

............

بیچاره مادر

سلام دوستان عزیز که احتمالا اتفاقی یا اشتباهی اومدید سر وبلاگ.غرض از مزاحمت میخاسم روز مادر رو تبریک بگم.و بگم مادرا فرشته های روی زمین ان و همین الان برید دستشون رو ببوسید.

مادر

پسر رو قدر مادر دان که دایم

کشد رنج پسر بیچاره مادر

برو بیش از پدر خواهش که خواهد

تو را بیش از پدر بیچاره مادر

زجان محبوب تر دارش که دارد

زجان محبوب تر بیچاره مادر

از این پهلو به آن پهلو نغلتد

شب از بیم خطر بیچاره مادر

نگهداری کند نه ماه و نه روز

تو را چون جان به بر بیچاره مادر

به وقت زادن تو مرگ خود را

بگیرد در نظر بیچاره مادر

بشوید کهنه و آراید او را

چو کمتر کارگر بیچاره مادر

تموز و دی تو را ساعت به ساعت

نماید خشک و تر بیچاره مادر

اگر یک عطسه آید از دماغت

پرد هوشش زسر بیچاره مادر

اگر یک سرفه بی جا نمایی

خورد خون جگر بیچاره مادر

برای این که شب راحت  بخوابی

نخوابد تا سحر بیچاره مادر

دو سال از گریه روز و شب تو

نداند خواب و خور بیچاره مادر

چو دندان آوری رنجور گردی

کشد رنج دگر بیچاره مادر

سپس چون پا گرفتی ، تا نیافتی

خورد غم بیشتر بیچاره مادر

تو تا یک مختصر جانی بگیری

کند جان مختصر بیچاره مادر

به مکتب چون روی تا  باز گردی

بود چشمش به در بیچاره مادر

وگر یک ربع ساعت دیر آیی

شود از خود به در  بیچاره مادر

نبیند  هیچکس  زحمت به دنیا

زمادربیشتر بیچاره مادر

تمام حا صلش از زحمت این است

که دارد یک پسر بیچاره مادر

*


تـــو کـیـسـتـی کـه مـن اینگـونـه بی‌تو بـی‌تـابـم

شــب از هــجــوم خیــالــت نـمــی‌بــرد خــوابــم

تـــو کــیـسـتـی کـه مـن از مـوج هـر تبسـم تــو

بـــســان قــایــق ســرگــشــتــه روی گـــردابــم

مــــن از کــــجـــا ســر راه تـــــو آمـ...ــدم نـــاگــاه

... ... چـــه کـــرد بــا مــن آن نـــگـــاه شــیــــریـــن آه

تــو دوردســت امیــدی و پــای مـن خسته است

چـراغ چشم تو سبز است و راه من بسته است

تـــو آرزوی بـــلـــنـــدی و دســـت مـــن کــــوتــاه

مــدام پــیـش نـگـــاهــی مـــدام پــیــش نــگــاه

چــــه آرزوی مــحــالـی‌اسـت زیــســتــن بــا تــو

مـــرا هـمـیــن بـگـذارنـــد یــک ســخـــن بــا تــو


مادرم


شعر مادر به زبون شیرازی


او که عشقش تــــو دلُم قـــدّ خـــــــدامه ننمه

او که هر جُو مـن باشم پشت و پنــــــامه ننمه


... ... ... او که اَی باکیـــم بشــــــه قـــــرار و آروم نداره

میشینه بالوی ســـــــرُم فکـــــــــر دوامه ننمه


او که من هر چی بخوام واسم تدارک می بینه

نَمی پُرسَتــــــم ازُم بَــــرِی کجـــــــــامه ننمه


او که اَی دیر بُکُنــم اَی همه نصف شب بشه

میشینه گوشــــه ی اتاق و چیش برامه  ننمه· 


من عااااااااااااااااااشقه مادرم

روز مادر پیشاپیش مبارک 


بیایید قدر این فرشته های زمینی رو بیشتر بدونیم.


خداییش حتما تو این روز برید و دسته مادرتون رو ببوسید.


تا اخر عمر مدیون مادرامون هستیم.


این شعر دوره ابتدایی یادتونه" واقعا زیباست.


تازه میفهمم معنیه این شعر یعنی چی!!!


ای مادر عزیز که جانم فدای تو


قربان مهربانی و لطف وصفای تو


هرگز نشد محبت یاران و دوستان


همپای محبت و مهر و وفای تو


مهرت برون نمی رود از سینه ام که هست


این سینه خانه تو واین دل سرای تو



سقف فرهاد مهراد


دانلود اهنگ



سقف

تو فکر یک سقفم یک سقف بی روزن

سقفی برای عشق برای تو با من

سقفی که تن پوش هراس ما باشه

تو سردی شبها لباس ما باشه

سقفی اندازه قلب من و تو

واسه لمس تپش دلواپسی

برای شرم لطیف آینه ها

واسه پیچیدن بوی اطلسی

زیر این سقف با تو از گل از شب و ستاره می گم

از تو و از خواستن تو می گم و دوباره می گم

زندگیمو زیر این سقف با تو اندازه می گیرم

گم می شم تو معنی تو معنی تازه می گیرم

سقفمون افسوس و افسوس تن ابر آسمونه

یه افق یه بینهایت کمترین فاصلمونه

تو فکر یک سقفم یک سقف رویایی

سقفی برای ما حتی مقوایی

تو فکر یک سقفم یک سقف بی روزن

سقفی برای عشق برای تو با من

سقفی اندازه قلب من و تو

واسه لمس تپش دلواپسی

برای شرم لطیف آینه ها

واسه پیچیدن بوی اطلسی

زیر این سقف اگه باشه

می پیچه عطر تن تو

لختی پنجره ها شو

می پوشونه پیرهن تو

زیر این سقف خوبه عطر خود فراموشی بپاشیم

آخر قصه بخوابیم اول ترانه پاشیم

سقفمون افسوس و افسوس تن ابر آسمونه

یه افق یه بینهایت کمترین فاصلمونه

جدی نگیرید


یک روز از یک زوج خوشبخت سوال کردم

دلیل موفقیت شما در چیست ؟ چرا هیچ وقت با هم دعوا نمی‌کنید؟

آقاهه پاسخ داد: من و خانمم از روز اول حد و حدود خودمان را مشخص کردیم

قرار شد خانم بنده فقط در مورد مسائل جزئی حق اظهار نظر داشته باشه و
 من هم به عنوان یک آقا در مورد مسائل کلی نظر بدهم!

گفتم: آفرین! زنده‌باد ! تو آبروی همه‌ی مردها را خریده‌ای ! من بهت افتخار

 می‌کنم.
حالا این مسائل جزئی که خانمت در مورد اونها حق اظهارنظر داره، چیه ؟

آقاهه گفت: مسائل بی‌اهمیتی مثل این که ما با کی رفت ‌و‌ آمد کنیم، چند تا

 بچه داشته باشیم، کجا زندگی کنیم، کی خانه بخریم، ماشین‌مان چه باشد، چی بخوریم، چی بپوشیم و ...

گفتم: پس اون مسائل کلی و مهم که تو در موردش نظر می‌دی، چیه ؟

آقاهه گفت: من در مورد مسائل بحران خاور میانه، نوسانات دلار، قیمت نفت و

 اوضاع جاری مملکت نظر می‌دهم.

ای دوست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دلــــــــــم گرفته ، ای دوست هوای گریه با من

گـــــه از قفس گریزم کجـــــــــــا روم کجا من؟

 کجـــــــــــــا روم؟ که راهی به گلشنی نـــــدانم

کــــــــه دیده برگشودم به کنج تنگــــــــــنا، من

 نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من نیز

چـــو تخته پاره بر موج،رهــا رهــا رهــا من

 ز من هر آنکه او دور چو دل به سینه نزدیک

به من هــــــــر آنکه نـزدیک از او جدا جدا من

 نه چشم دل به سویی ، نه بـــــــــاده در سبویی

کــــــه تر کنم گــــــــلویی به یــــــــــاد آشنا من

 ز بودنم چه افـــــــــزود؟نبودنم چه کـــــــــاهد؟

کــــــــــه گویدم به پاسخ که زنـده ام چــرا من؟

 ستــــــــــاره ها نهفتم در آسمان ابــــــــــــــری

در بیست سالگی متولد شدم


انگار مدتی است که احساس می کنم 
خاکستری تر از دو سه سال گذشته ام 
احساس می کنم که کمی دیر است 
دیگر نمی توانم 
هر وقت خواستم
در بیست سالگی متولد شوم 
انگار 
فرصت برای حادثه 
از دست رفته است 
از ما گذشته است که کاری کنیم 
کاری که دیگران نتوانند 
فرصت برای حرف زیاد است 
اما 
اما اگر گریسته باشی...
آه ...
مردن چه قدر حوصله می خواهد 
بی آنکه در سراسر عمرت 
یک روز ، یک نفس
بی حس مرگ زیسته باشی !
انگار 
این سالها که می گذرد
چندان که لازم است 
دیوانه نیستم 
احساس می کنم که پس از مرگ 
عاقبت 
یک روز 
دیوانه می شوم !
شاید برای حادثه باید 
گاهی کمی عجیب تر از این 
باشم 
با این همه تفاوت 
احساس می کنم که کمی بی تفاوتی
بد نیست
حس می کنم که انگار 
نامم کمی کج است 
و نام خانوادگی ام ، نیز
از این هوای سربی 
خسته است 
امضای تازه ی من 
دیگر 
امضای روزهای دبستان نیست 
ای کاش 
آن نام را دوباره 
پیدا کنم 
ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم آنجا که ناگهان 
یک روز نام کوچکم از دستم 
افتاد 
و لابه لای خاطره ها گم شد 
آنجا که 
یک کوذک غریبه 
با چشم های کودکی من نشسته است 
از دور 
لبخند او چه قدر شبیه من است !
آه ، ای شباهت دور!
ای چشم های مغرور !
این روزها که جرأت دیوانگی کم است 
بگذار باز هم به تو برگردم !
بگذار دست کم 
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار ...
بگذاریم!
این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است !

خیلی تنگه..

                                              

بازگشت همه به سوی اوست

مهدی جان درگذشت عموی بزرگوارتان را به شما و خانواده محترم تسلیت می گوییم.



تولد تولد تولد!!!؟؟؟؟؟؟؟


دسته بندی زیبای انسانها از دید دکتر شریعتی
انسانها از دکتر

دسته اول آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم نیستند. عمده آدم ها حضورشان مبتنی بر فیزیک است

 تنها با لمس ابعاد جسمانی آن هاست که قابل فهم می شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

دسته دوم آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم نیستند. مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت شان را به ازای چیزی فانی واگذاشته اندبی شخصیت اند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمی آیند. مرده و زنده شان یکی است.

دسته سوم آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم هستند. آدم های معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

دسته چهارم آنانی که وقتی هستند نیستند ، وقتی که نیستند هستند. شگفت انگیزترین آدم ها در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمی توانیم حضورشان را دریابیم، اما وقتی که از پیش ما می روند نرم نرم آهسته آهسته درک می کنیم. باز می شناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدم ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می گیریم قفل بر زبانمان می زنند. اختیار از ما سلب می شود. سکوت می کنیم و غرقه در حضور آنان مست می شویم و درست در زمانی که می روند یادمان می آید که چه حرف ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد

امروز تولد دکتر شریعتی بود

اما کمتر کسی از شما میدونستید.نه؟

واقعا مظلومیت دکتر رو میبینید!!

کی میدونه فرشته من کیه؟

شعری از دکتر شریعتی در مورد مادر

مادر نگاه خسته و تاریکت با من هزارگونه سخن دارد

با صد زبان به گوش دلم گوید رنجی که خاطر تو ز من دارد

دردا که از غبار کدورت ها ابری به روی ماه تو می بینم

سوزد چو برق خرمن جانم را سوزی که در نگاه تو می بینم

چشمی که پر زخنده ی شادی بود تاریک و دردناک و غم آلودست

جز سایه ی ملال به چشمت نیست آن شعله ی نگاه پر از دوداست

آرام خنده مــی زنــی و دانم در سینه ات کشاکش طوفان است

لبخــنـــد دردنـاک تو ای مـــادر سوزنده تر ز اشک یتیمان است

تلخ است این سخن که به لب دارم مادر بلای جان تو من بودم

امّا تو ای دریغ گمان بردی فرزند مهربان تو من بودم

چون شعله ای که شمع به سر دارد دائم ز جسم و جان تو کاهیدم

چون بت تو را شکستم و شرمم باد با آن که چون خدات پرستیدم

شرمنده من به پای تو می افتم چون بر دلم ز ریشه گنه باریست

مــادر بــلای جان تو من بودم این اعتراف تلخ گنه باریست 

فدای همه مادرهای گل 

بیایید قدر فرشته هامون رو بیشتر بدونیم

گر برود جان ما در طلب وصل دوست ...

باز هم شعری زیبا از سیمین عزیز امیدوارم خسه نشده باشید 

رفتم اما دل من مانده برِ دوست هنوز

می برم جسمی و، جان در گرو اوست هنوز

هر چه او خواست، همان خواست دلم بی کم و کاست

گرچه راضی نشد از من دل آن دوست هنوز

گر چه با دوری ی ِ او زندگیم نیست، ولی

یاد او می دمدم جان به رگ و پوست هنوز

بر سرو سینه ی من بوسه ی گَرْمش گل کرد

جان ِ ‌حسرت زده زان خاطره خوشبوست هنوز.

رشته ی مهر و وفا شُکر که از دست نرفت

بر سر شانه ی من تاری از آن موست هنوز

بکشد یا بکشد، هر چه کند دَم نزنم

مرحبا عشق که بازوش به نیروست هنوز

هم مگر دوست عنایت کند و تربیتی

طبع من لاله ی صحرایی ی ِ خودروست هنوز

با همه زخم که سیمین به دل از او دارد

می کشد نعره که آرامِ دلم اوست هنوز...

بازم دانشگاه

سلام دوستانه سال بالایییییییییییییییی امیدوارم خوب باشید 
طی یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری خواسته شد که با دیدن هر کدام از کلمات زیر ذهنیت و تصور خود را در مورد آن کلمه در یک جمله کوتاه بنویسند.

 


جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوظ به دانشجوی ترم آخری.


رییس دانشگاه :


1.مردی فرهیخته و خوشتیپ


2.به دلیل اینکه در طی این چهار پنج سال یک بار هم ایشونو نتونستم ببینم،هیچ ذهنیتی ندارم.


یک وعده غذای سلف :


1.بیفستراناگوف با سس کچاپ با نوشیدنی خنک


2.چلو لاستیک به همراه افزودنی های غیر مجاز


کارت دانشجویی :


1.کارت شناسایی و هویت دانشجو


2.تنها استفاده از این کارت گرفتن فیلم از ویدئو کلوب است



خوابگاه :


1.محل استراحت و سرشار از شادی و نشاط


2.مکانی برای همزیستی مسالمت آمیز با سوسک و موش


کوئیز :


1.امتحان ناگهانی استاد از دانشجو


2.لاف بزرگی که هرگز به تحقق نمی پیوندد


شب امتحان :


1.شبی برای دوره کردن درسی که در طول ترم خوانده شده است


2.شبی که تا صبح باید مثل ... درس خوند


جزوه خوش خط دخترها :


1.بمیرم از هیچ دختری جزوه نمیگیرم،من عادت دارم فقط جزوه خودمو بخونم


2.طلای کاغدی


تقلب :


1.یک روش غیر اصولی و ناجوانمردانه برای نتیجه گرفتن در امتحان


2.تنها روش اصولی و مبتنی بر عقل برای نتیجه گرفتن در امتحان


مشروط شدن :


1.عمرا،من تو دبیرستان معدل کمتر از 18 نداشتم


2.نمک تحصیل در دانشگاه


وام دانشجویی :


1.کمک هزینه برای دانشجو


2.مثل مهریه میمونه کی داده کی گرفته


ازدواج دانشجویی :


1.حرفش رو نزن من قصد ادامه تحصیل ذارم


2.کو؟کجاس؟کسی رو سراغ داری برام؟؟


حراست :


1.ارگانی برای حفاظت از دانشجو از گزند خطرات


2.ارگانی برای حفاطت از دانشگاه از گزند دانشجویان


دانشجو :


1.فردی که به دنبال علم آموزی و تولید علم است


2.ها ایی دانشجو که وگفتی یعنی چه؟؟؟

یارب مطلب که لوتیان خار شوند

با سلام خدمت دوستان عزیزم 

امیدوارم تعطیلات خوش بگذره  

شنیدن خبر مرگ غریب زاده خیلی خیلی ناراحتم کرد. 

اما چیزی که این روزها عذابم میدهد ودردم را دو چندان میکند  

دوستانی هستند که با نظراته نیش دار خود بابه تهمت را به روی اقای رعنایی گشوده اند. 

من به این دوستان اعلام میکنم کمی انصاف به خرج دهید  

به واقع اقای رعنایی یکی از بهترین وصادق ترین دوستانه ما هستند  

اخباری که از فوته دوسته عزیزه مان در دست است از پسر عموی مرحوم است که  

ایشان مرحوم را کامل میشناختن وقابل اعتماد بودند. 

دوستی ها بیشتر از اینها ارزش دارد روح ان مرحوم هم راضی نیست  

به امید فردایی بهتر 

یا رب مطلب که لوتیان خوار شوند...

  درگذشت پهلوان وقهرمان نامی کشور را تسلیت عرض میکنم  

یادش گرامی

چه گویمت

چه گویمت ؟ که تو خود با خبر ز حال منی
چو جان ،‌نهان شده در جسم پر ملال منی
جنین که می گذری تلخ بر من ، از سر قهر
گمان برم که غم انگیز ماه وصال منی
خموش و گوشه نشینم ، مگر نگاه توام
لطیف و دور گریزی ، مگر خیال منی
ز چند و چون شب دوریت چه می پرسم
سیاه چشمی و خود پاسخ سوال منی
چو آرزو به دلم خفته ای همیشه و حیف
که آرزوی فریبنده ی محال منی
 هوای سرکشی ای طبع من ،‌مکن ! که دگر
اسیر عشقی و مرغ شکسته بال منی
 ازین غمی که چنین سینه سوز سیمین است
چه گویمت ؟ که تو خود باخبر ز حال منی

بشنو از نی...

        سلام بچها دلم براتون تنگ شده بود 

         امیدوارم تعطیلات خوش بگذره 

                   آخرای فصل پاییز یه درخت پیر و تنها

                     تنها برگی روی شاخه ش مونده بود میون برگا


                     یه شبی درخت به برگ گفت:کاش بمونی در کنارم      


                      آخه من میون برگا فقط تنها تو رو دارم

                      
                      وقتی برگ درختو می دید داره از غصه میمیره     


                       به خدا راز و نیاز کرد اونو از درخت نگیره


                        با دلی خرد و شکسته گفت نذار از اون جداشم       


                        ای خدا کاری بکن که تا بهار همین جا باشم  


                         برگ تو خلوت شبونه از دلش با خدا می گفت    


                         غافل از این که یه گوشه باد همه حرفاشو    میشنفت  


                          باد اومد با خنده ای گفت:آخه این حرفا کدومه؟        


                          با هجوم من رو شاخه عمر هر دو تون تمومه   


                          یه دفه باد خیلی خشمگین با یه قدرتی فراوون      


                          سیلی زد به برگ و شاخه تا بگیره از درخت جون     


                          ولی برگ مثل یه کوهی به درخت چسبید و   چسبید   


                           تا که باد رفت پیش بارون بارونم قصه رو فهمید         


                           بارون گفت با رعد و برقم می سوزونمش تا   ریشه     


                           تا که آثاری نمونه دیگه از درخت و بیشه    


                          ولی بارونم مثل باد توی این بازی شکست    خورد            


                          به جایی رسید که بارون آرزو می کرد که میمرد      


                          برگ نیفتاد و نیفتاد آخه این خواست خدا بود   


                          هر کی زندگیشو باخته دلش از خدا جدا بود...     

 

م.باران

سلام امیدوارم از این شعر لذت ببرید  {مخصوصا شیلاتی ها}  

و پیشنهاد میکنم شعرهای سیمین رو حتما بخونید

ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر

بر من منگر تاب نگاه تو ندارم

بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه

در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم

ای رفته ز دل ، راست بگو !‌ بهر چه امشب

با خاطره ها آمدهای باز به سویم؟

گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه

من او نیم او مرده و من سایه ی اویم

من او نیم آخر دل من سرد و سیاه است

او در دل سودازده از عشق شرر داشت

او در همه جا با همه کس در همه احوال

سودای تو را ای بت بی مهر !‌ به سر داشت

من او نیم این دیده ی من گنگ و خموش است

در دیده ی او آن همه گفتار ، نهان بود

وان عشق غم آلوده در آن نرگس شبرنگ

مرموزتر از تیرگی ی شامگهان بود

من او نیم آری ، لب من این لب بی رنگ

دیری ست که با خنده یی از عشق تو نشکفت

اما به لب او همه دم خنده ی جان بخش

مهتاب صفت بر گل شبنم زده می خفت

بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم

آن کس که تو می خواهیش از من به خدا مرد

او در تن من بود و ، ندانم که به ناگاه

چون دید و چها کرد و کجا رفت و چرا مرد

من گور ویم ، گور ویم ، بر تن گرمش

افسردگی و سردی ی کافور نهادم

او مرده و در سینه ی من ،‌ این دل بی مهر

سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم ... 

سیمین بهبهانی

قشقایی ایلم

به نام خدا ‎خاندان محترم بهمن بیگی ‎امروز قلب ایرانیان و دل ماتم زده عشایر از کوچ بزرگ مرد فرهنگی استاد محمد بهمن بیگی به درد آمده است‫.‬ حضور سبزش بارور کننده درخت دانش وآگاهی بود و خردش روشنی بخش مسیر زندگی سرافراز، اما پرفراز و نشیب ایل در ایران بود. ‎امروز غم هجران پدری مهربان، نه تنها دل عشایر غیور، که دل ایرانیان را پر کرده است و تنها یاد وخاطره لحظه‌های پرنشاط حضورش و نیز امید به ادامه راهش تسلی بخش دلهای اندوهگین است. ‎اینجانب با شما عشایر سربلند در این اندوه سنگین همدل و هم داستانم و این مصیبت را به بستگان، فرزندان و یکایک عشایر ایران و همه اصحاب فرهنگ ودانش تسلیت می گویم واز درگاه حق تعالی برای آن فقید فرزانه رحمت و مغفرت الهی آرزومندم." ‎ سید محمد خاتمی