classmate

همکلاسی

classmate

همکلاسی

!!

تو این چند مدت هروقت اومدم ،تا آخرین پست همونه که خودم برا عاشورا گذاشتم،گفتم با این اوضاع پست گذاشتنا حتما این برا محرم سال آینده هم مناسبه!

بعضیا اولش خوب شارژ بودن و مطلب می ذاشتن،یهو نمیدونم چی شد!!! بزرگ شدن،سال سه شدن،فلسفه دون شدن،با کلاس شدن یا ...

بگذریم.این وبلاگ یه کار گروهی بود برا به اشتراک گذاشتن هرآنچه فکر می کردیم میتونست مفید باشه(هر چند که خیلیاش مفید نبود)  یا حتی خاطرانگیز و زیبا باشه،اما نشد.

زمین بایگانی آدم های کوچک است و آسمان گنجینه ی روح های بزرگ...آسمانی بمان...


میراث حسین...

فریاد بزن که کربلا ماتم نیست

میراث حسین، درد و داغ و غم نیست



جان مایه نهضت حسینی این است:

هر کس که به ظلم تن دهد، آدم نیست


حسین بیشتر از آب،تشنه ی لبیک بود ، اما افسوس که به جای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین درد او را بی آبی نامیدند.

در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی میکنند و بر حسینی می گریند که آزاده زیست...



جالبه!!! (طارمی)

این تست بسیار هیجان انگیز تنها چند ثانیه طول میکشد. باور کردنی نیست، ولی کاملا صحت دارد. همین حالا آن را امتحان کنید:

۱٫ در حالیکه مقابل مانیتورتان نشسته اید (یا هر جای دیگر مانند؛ صندلی، مبل…) پای راستتان را کمی بالا آورید و در جهت عقربه های ساعت بچرخانید.
۲٫ در همین حال با دست راست شماره ۶ را در هوا بنویسید.(از بالا به پایین) مسیر چرخش پای شما تغییر کرد نه ؟!! یعنی پای شما خلاف عقربه های ساعت شروع به چرخیدن کرد. درسته؟!!

هنوز دانشمندان علتی برای این عکس العمل مغز پیدا نکرده اند. در نتیجه هیچ کاری برای تغییر آن نمیتوان انجام داد. جالب بود نه؟!!…. شما میتوانید بارها و بارها این آزمایش را انجام دهید و بازهم همان نتیجه را مشاهده کنید !


سارا...

 

آمد درست زیر شبستان گل نشست

در بین آن جماعت مغرور شب‌پرست

یک تکه آفتاب، نه! یک تکه از بهشت

حالا درست پشت سرِ من نشسته است

چادر نماز گل‌گلی انداخته به سر

افتاده از بهشت بر این ارتفاع پست

این بیت مطلع غزلی عاشقانه نیست

این چندمین ردیف نمازی خیالی است

گلدسته‌ی اذان و من و های ... های ... های

الله اکبر و أنا فی کل وادَ مَست

سبحان من یُمیتُ و یحیی و لا اله

الا هو الذی أخَذَ العهد فی الست

یک پرده باز پشت همین بیت می‌کشیم

او فکر می‌کنیم در این پرده مانده است

...

سارا سلام! اشهدُ ان لا اله تو

با چشم‌های سُرمه‌ای ان لا اله مست

دل می‌بری که حی علی های ... های ... های

هر جا که هست پرتو روی حبیب هست

بالا بلند! عقد تو را با لبانِ من

آن شب مگر فرشته‌ای از آسمان نبست؟!

بارانِ جل‌جل شب خرداد توی پارک

مهرت همان شب اشهد أن در دلم نشست

آنشب کبو ... کبو ... کبوتری از بامتان پرید

نم‌نم نما ... نما ... نماز تو در بغض من شکست

سبحان من یمیت و یحیی و لا اله

الا هوالذی اخذ العهد فی‌الست

سبحان ربِّ هر چه دلم را ز من برید

سبحانَ ربِّ هر چه دلم را ز من گسست

سبحانَ ربی الـ ... من و سارا بحمده

سبحانَ ربی الـ ... من و سارا دلش شکست

سبحان ربی الـ ... من و سارا به هم رسی...

سبحانَ نا به کی من و او دست روی دست

زخمم دوباره واشده ایاکَ نستعین

تا اهدنا الـ ... سرای تو راهی نمانده است

مغضوب این جماعت پر های و هو شدم
افتادم از بهشـــــــــت بر این ارتفاع پست

یک پرده باز بین من و او کشیده‌‌اند

سارا گمانم آن طرف پرده مانده است

 


دانلود همین شعر با صدای محمدحسین بهرامیان


انشا

انشا یک دانش اموز در باره خارجی ها


"این خارجی‌ها که الکی خارجی نشده‌اند، خیلی کارشان درست بوده که توی خارج راهشان داده‌اند"

البته من هم می‌خواهم درسم رابخوانم؛ پیشرفت کنم؛ سیکلم را بگیرم و بعد به خارج بروم. ایران با خارج خیلی فرغ دارد. خارج خیلی بزرگتر است. من خیلی چیزها راجب به خارج می‌دانم.

تازه دایی دختر عمه‌ی پسر همسایه‌مان در آمریکا زندگی می‌کند. برای همین هم پسر همسایه‌مان آمریکا را مثل کف دستش می‌شناسد. او می‌گوید: "در خارج آدم‌های قوی کشور را اداره می‌کنند"

مثلن همین "آرنولد" که رعیس کالیفرنیا شده است

ما خودمان در یک فیلم دیدیم که چطوری یک نفره زد چند نفر را لت و پار کرد و بعد... البته آن قسمت‌های بی‌تربیتی فیلم را ندیدیم اما دیدیم که چقدر زورش زیاد است، بازو دارد این هوا. اما در ایران هر آدم لاغر مردنی را می گذارند مدیر بشود. خارجی‌ها خیلی پر زور هستند و همه‌شان بادی میل دینگ کار می‌کنند. همین برج‌هایی که دارند نشان می‌دهد که کارگرهایشان چقدر قوی هستند و آجر را تا کجا پرت کرده‌اند.

ما اصلن ماهواره نداریم.

اگر هم داشته باشیم؛ فقط برنامه‌های علمی آن را نگاه می‌کنیم. تازه من کانال‌های ناجورش را قلف کرده‌ام تا والدینم خدای نکرده از راه به در نشوند. این آمریکایی‌ها بر خلاف ما آدم‌های خیلی مهربانی هستند و دائم همدیگر را بقل می‌کنند و بوس می‌کنند. اما در فیلم‌های ایرانی حتا زن و شوهرها با سه متر فاصله کنار هم می‌نشینند. همین کارها باعث شده که آمار تلاغ روز به روز بالاتر بشود.

در اینجا اصلن استعداد ما کفش نمی‌شود و نخبه‌های علمی کشور مجبور می‌شوند فرار مغزها کنند. اما در خارج کفش می‌شوند.

مثلاً این "بیل گیتس" با اینکه اسم کوچکش نشان می‌دهد که از یک خانواده‌ی کارگری بوده، اما تا می‌فهمند که نخبه است به او خیلی بودجه می‌دهند و او هم برق را اختراع می‌کند. پسر همسایه‌مان می‌گوید اگر او آن موقع برق را اختراع نکرده بود؛ شاید ما الان مجبور بودیم شب‌ها توی تاریکی تلویزیون تماشا کنیم.

از نظر فرهنگی ما ایرانی‌ها خیلی بی‌جمبه هستیم. ما خیلی تمبل و تن‌پرور هستیم و حتی هفته‌ای یک روز را هم کلاً تعطیل کرده‌ایم. شاید شما ندانید اما من خودم دیشب از پسر همسایه‌مان شنیدم که در خارج جمعه‌ها تعطیل نیست. وقتی شنیدم نزدیک بود از تعجب شاخدار شوم. اما حرف‌های پسر همسایه‌مان از بی بی سی هم مهمتر است.

ما ایرانی‌ها ضاتن آی کیون پایینی داریم. مثلن پدرم همیشه به من می‌گوید "تو به خر گفته‌ای زکی". ولی خارجی‌ها تیز هوشان هستند. پسر همسایه‌مان می‌گفت در آمریکا همه بلدند انگلیسی صحبت کنند، حتا بچه کوچولوها هم انگلیسی بلدند. ولی اینجا متعسفانه مردم کلی کلاس زبان می‌روند و آخرش هم بلد نیستند یک جمله‌ی ساده مثل I lav u بنویسند. واقعن جای تعسف دارد.

این بود انشای من

...

 

دستت درد نکند...

که دانه هایِ بافتنی ِ خوش طرح ِ دوستی مان را

دانه...

دانه...

حالا که بُهبُهه ی ِ زمستان است

تا دانه یِ آخر شکافتی!!!

انا لله و انا الیه راجعون

«و هر از گاه در گذر زمان در گذر بی صدای ثانیه های دنیای فانی،جرس کاروان از رحیل مسافری خبر می دهد که در سکونی، آغازی بی پایان را می سراید»  

فاطمه جان،درگذشت مادربزرگ گرامیتان را به شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض نموده برایشان از درگاه خداوند متعال مغفرت ، برای شما و سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانم .

شاید این همان دریایی باشد که در قرآن به آن اشاره شده...

در شهر توریستی اسکاگن این زیبایی رو میشه در سجیه دید، این شمالیترین شهر دانمارکیهاست ..... جایی که دریای بالتیک و دریای شمالی بهم میپیوندند. دو دریای مختلف با هم یکی میشوند،بنابرین این راستا بوجود میاد. 

 

 

 

و این همان چیزی است که در قرآن آمده است

 

سورة مبارکه  الرحمن

مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ (19) بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ (20)  فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (21) یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجان ُ (22)

19. دو دریا را به گونه ای روان کرد که با هم برخورد کنند.20. اما میان آن دو حد فاصلی است که به هم تجاوز نمی کنند.21. پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید؟

22. از آن دو، مروارید و مرجان خارج مى‏شود.

 

 

سوره مبارکه فرقان آیه 53:

« و هو الذی مَرَجَ البحرینِ هذا عَذبٌ فُراتٌ و هذا مِلحً اُجاجً وَ جَعَلَ بَینَهما بَرزَخا و حِجراً مَهجوراً»

و اوست کسی که دو دریا را موج زنان به سوی هم روان کرد این یکی شیرین و آن یکی شور و تلخ است ومیان آندو حریمی استوار قرار داد.

سوره مبارکه فاطر آیه 12:

وَمَا یَسْتَوِی الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِن کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْمًا طَرِیًّا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْیةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْکَ فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ

این دو دریا یکسان نیستند: یکی آبش شیرین و گواراست و یکی شور و تلخ، از هر دو گوشت تازه می خورید، و از آنها چیزهایی برای آرایش تن خویش بیرون می کشید و می بینی که کشتی ها برای یافتن روزی و غنیمت، آب را می شکافند و پیش می روند، باشد که سپاسگزار باشید.

 

سوره مبارکه نمل آیه 61:

اَمَّنْ جَعَلَ الْاَرْضَ قَرَارًا وَ جَعَلَ خِلالَهَا اَنْهَارًا وَ جَعَلَ لَهَا رَوَاسِیَ وَ جَعَلَ بَینَ الْبَحْرَیْنِ حَاجِزًا ءَاِلهٌ مَعَ اللهِ بَلْ اَکْ؍ َرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿61﴾

[آیا شریکانى که مى‏پندارند بهتر است‏] یا آن کس که زمین را قرارگاهى ساخت و در آن رودها پدید آورد و براى آن، کوه‏ها را [مانند لنگر] قرار داد، و میان دو دریا برزخى گذاشت؟ آیا معبودى با خداست؟ [نه،] بلکه بیشترشان نمى‏دانند.

:)

 

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این یعنی چی؟

۳۰ یا سی؟!؟!

گزارش از ghatreh.com: 

به گزارش «تابناک» معاون اطلاع‌رسانی دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام گفته است: در حالی که احمد رضایی در هتل گلوریای دوبی در طبقه 18 اتاق 23 اقامت داشته، به طرز مشکوکی درگذشته است.

شهرام گیل‌آبادی افزود: موضوع در حال بررسی است و به محض تکمیل اطلاعات،‌ جزییات آن منتشر خواهد شد.

احمد رضایی در سال 1355 و در حالی که ساواک محسن رضایی را تعقیب کرده بود در خانه تیمی به دنیا آمد. وی در جریان مبارزات انقلابی محسن رضایی در سال‌های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و در دوران طفولیت به همراه پدر و مادر در شهرهای قم، اصفهان،‌ دزفول مخفیانه زندگی می‌کرده‌ است.

دوران نوجوانی وی نیز مصادف با سال‌‌های دفاع مقدس و نقش مهم پدر در مدیریت جنگ، ‌باعث شدتا  مرحوم احمد رضایی، این مقطع حساس زندگی خود را با حضور کمرنگ‌تر پدر پشت سر گذارد.

مرحوم احمد رضایی دوره متوسطه تحصیلی خود را در رشته ریاضی با نمرات خوب پشت سر می‌گذارد. وی پس از آن وارد دانشگاه تربیت معلم تهران می‌شود و پس از دو ترم تحصیل در این دانشگاه، تصمیم به ملحق شدن به دایی‌هایش در استرالیا و ادامه تحصیل در آنجا می‌گیرد و او را به آمریکا می‌برند که پس از گذشت چند ماه از سفر وی به آمریکا، «اف.بی‌.آی» به وی مشکوک شده و احضار می‌شود.

مأموران این سازمان مدعی می‌شوند که احمد رضایی از سوی پدرش محسن رضایی مأمور به انجام عملیات تروریستی در آمریکا شده است؛ بنابراین، از او می‌خواهند به ایران بازگردد یا برای ماندن باید با رسانه‌های آمریکایی مصاحبه تنظیم شده‌ انجام دهد.

احمد رضایی تحت فشار «اف.بی‌.آی» که مشکلات بسیاری برای زندگی وی در آمریکا به وجود می‌آورند، مجبور به انجام سه گفت‌وگو با رسانه‌‌های آمریکایی می‌شود و پس از آن هیچ گونه مصاحبه‌ای با رسانه‌ها انجام نمی‌دهد.

وی سپس با هدایت محسن رضایی، فعالیت‌هایی را علیه ضدانقلاب انجام می‌دهد که دستگاه‌های امنیتی ایران در صورت صلاحدید می‌توانند این فعالیت‌ها را تشریح کنند.

احمد رضایی پس از این رخدادها، به ایران بازگشته و به مدت دو سال در ایران زندگی می‌کند و پس از این مدت، برای طلاق زن کره‌ای خود به آمریکا بازمی‌گردد.

مرحوم احمد رضایی از زن کره‌ای خود، صاحب دختری هشت ساله است که در آمریکا به مدرسه می‌رود و پیش از مرگ خود هر از چند گاهی برای دیدن این دختر به آمریکا سفر می‌کرده است.

احمد رضایی یک سال پیش و در جریان سفر خود به آمریکا،‌ مورد حمله با پنجه بوکس و چاقو قرار می‌گیرد که صورتش یازده بخیه می‌‌خورد.

به دنبال این اتفاق، فردی با وی تماس می‌گیرد و به او پیشنهاد می‌کند که اگر در مصاحبه با روزنامه‌ها مدعی شوی که رژیم ایران این آسیب را به تو وارد ساخته و طرح اقامه دعوا علیه ایران نمایی، کمک تو خواهیم کرد که مبلغ پانصد هزار دلار از اموال بلوکه شده ایران در آمریکا و بنا بر حکم دادگاه به تو داده شود که وی این پیشنهاد را رد کرده و مجبور به سفر به دوبی می‌شود.

یک منبع آگاه در گفت‌وگو با ملت ما، با اشاره به این که احمد رضایی از دو ماه پیش به مادرش گفته بود که احتمال خطر برایش وجود دارد، اظهار داشت: هفته گذشته، خانواده‌‌اش پس از این که بارها با تلفن احمد رضایی تماس می‌گیرند و پاسخی دریافت نمی‌کنند، یک نفر را به دوبی فرستاده تا از وضع وی خبری به دست آورد که این فرد پس از رسیدن به هتل گلوریای دوبی می‌بیند که هتل از دو ساعت پیش از رسیدن این فرد در محاصره پلیس دوبی است و طبقه 18 و اتاق 23 این هتل که در اختیار احمد رضایی بوده،‌ از سوی پلیس پلمب شده است.

بنا بر این گزارش، برخی از اعضای خانواده محسن رضایی برای انتقال جسد احمد رضایی به دوبی سفر کرده‌اند که انتظار می‌رود با انتقال احمد رضایی و بررسی‌های دقیق‌ توسط مراجع ذیربط علت مرگ مرحوم احمد رضایی مشخص شود.

اما با توجه به وضع کاملا سالم جسمانی احمد رضایی، مرگ وی کاملا مشکوک به نظر می‌رسد.

هتل گلوریای امارات دارای 1010 اتاق و 41 طبقه است. این هتل در سی کیلومتری فرودگاه بین‌المللی دوبی است و بنا بر گفته مسئولان هتل، پنج دقیقه با مترو و یک دقیقه تا ایستگاه اتوبوس شهری دوبی فاصله دارد.

گفتنی است که تاریخ دقیق مراسم تشییع، تدفین، خاکسپاری و ترجیم مرحوم احمد رضایی متعاقبا به آگاهی خواهد رسید.

 
 

خواب مسخره

سلااااااااااااااااااااااااااااام.دیشب یه خواب مسخره دیدم.همتون توش بودین تو خوابم دعوا هم بود.آآآآآآآآآآآآآآآآآخ حیف که به بزن بکوب نرسید وگرنه خیلی باحال میشد 

در کل خواب چرتی بود.آخه خیلی قاطی پاتی خورده بودم

عجیبه!!!

چقدر زندگی کردن عجیبه!!!!

تا گریه نکنی کسی نوازشت نمیکنه!

تا قصد رفتن نداشته باشی کسی بهت نمیگه بمون!

تا نری کسی قدرتو نمیدونه!

من اووووووووووووووومدم...

سلام به همه ی بچه های گل و دوست داشتنیه اقتصاد٬مخلص همتونم.چندوقتی میشه که پست نذاشتم٬راستشو بخواین اصلا حوصله نداشتم.میدونید چی شد که یهو پیدام شد؟آخه سر و کله ی یه کسایی پیدا شده که حسابی دارن پاشونو از گلیمشون درازتر میکنن.ما هم شوخی بلدیم٬و هم جنبه ی شوخی رو داریم٬ولی فکر نمیکنم این الفاظ(خر قبرس و ...) برا شوخی مناسب باشه٬اینا مال کساییه که سر کوچه لنگ میندازن محبوبه و مرضیه خانم(شیلات).درسته فضا مجازیه٬ولی ادب که مجازی و غیر مجازی نداره

فریبا جون...دلمون برات تنگه

برای فریبای مهربون 

(زودی برگرد) 

مینا 

 

 

به او گفتم

 

 

 

به او گفتم:

اگر روزی از این ایّام بی فرجام

من مُردم

تو بعد از من چه خواهی کرد ؟

چه کس را جای من

بر سینه ی پر مهر و غمگینت

به آرامی بخوابانی و در گوشش

ز شیرینی آینده غزل خوانی ؟

اگر مُردم

تو بعد از من

چگونه پیکر سرد مرا بر خاک بسپاری ؟

چگونه بی وجود من

به زیر آسمان آبی ِ دنیا

به روی خاک این دنیا

قدم با شور بگذاری ؟

دلش لرزان ز عمق خستة جانش

به همراه هراسی در دو چشمانش

به چشمانم نگاهی کرد و با غم گفت:

اگر روزی از این ایّام بی فرجام

تنت سرد و دو چشم مهربانت بسته گردد

ز بغض رفتن دستان پر مهرت

نمی میرم ولی

همچون پرستویی که جفت خویش گم کرده

به زیر آسمان آبی دنیا

به روی خاک ِ پست و تیره ی دنیا

دو بالم را که می بندم

مثال عاشق و دیوانه و مجنون

به روی خاک می غلتم

و با اشک دو چشمانم

به روی ذره های خاک

می سازم نمادی از دو چشمانت

که همچون مردم براق چشمانت

میان ظلمت شبهای تنهایی

برایم "هستی" ام گردد

همان آرام جان من

همان دیوانه ام گردد . . .

به چشمانش نگه کردم

و قدر لحظه ای آن شب

برایش گریه هم کردم

و اکنون قدر یک لحظه

از آن قادر ، از آن رحمان

به قدرِ آسمان ، از او

چه عمری را طلب کردم!

که حتی قدر یک لحظه

کنارش بیشتر باشم

و قدر لحظه هایم را

فزون تر ، بهتر و دیوانه تر دانم

اسیر چینی

می‌گویند: زمانی بین روسیه و چین جنگ درگرفت. روس‌ها روز اول سه میلیون اسیر گرفتند. روز دوم ۱۰ میلیون و پس از یک هفته ۵۰ میلیون اسیر گرفتند. پس از آن تلگرافی از «مائوتسه تونگ» به مسکو رسید که نوشته بود: «بالاخره تسلیم می‌شوید یا نه؟» اگر چند دقیقه فکر کنید به عمق گفته‌ی «مائو» پی می‌برید.
شوخی که نیست ظرف یک هفته پنجاه میلیون نان خور به شما اضافه شود. تازه خودتان هم آنان را به زور آورده باشید خانه. عجب داستانی است.

 

دستگیری دو جوان و پرونده مزاحم تلفنی

فارس: دو جوان به اتهام فراری دادن متهم اصلی پرونده قتل یک مرد ۳۵ ساله مزاحم تلفنی دستگیر شدند.

ساعت ۱۹ شامگاه ۱۹ شهریور ماه سال جاری مأموران کلانتری ۱۲۷ نارمک از وقوع یک فقره فوت مشکوک یک مرد جوان در بیمارستان با خبر شدند.
مأموران با حضور در صحنه دریافتند مرد جوان ۳۵ ساله‌ای به نام محسن بر اثر اصابت ضربات چاقو به بیمارستان منتقل شده و سپس فوت کرد است.

شاملو بازپرس شعبه اول دادسرای امور جنایی تهران در خصوص این پرونده گفت: با بررسی بیشتر مشخص شد مقتول و قاتل با یکدیگر در ساعت ۱۳ ظهر درگیر شده و در آن زمان مقتول مورد اصابت ضربات چاقو قرار گرفته است و سپس در بیمارستان فوت کرده است.

وی ادامه داد: با بررسی بیشتر مشخص شد قاتل جوان ۲۸ ساله‌ای به نام جعفر است که با همدستی خواهر خود اقدام به قتل محسن کرده و سپس از صحنه متواری شده‌است.

وی افزود: خواهر قاتل که به عنوان معاون در قتل متهم بود دستگیر شد و به ارتکاب قتل توسط برادرش اعتراف کرد و مدعی شد مقتول مزاحم تلفنی وی بوده است.

زن جوان دستگیر شده مدعی شد مقتول از مدتها پیش برای وی مزاحمت ایجاد کرده بود تا اینکه سرانجام دیروز در یک قرار صوری، برادرم وی را به قتل رساند و از صحنه متواری شد.

بازپرس شعبه اول دادسرای امور جنایی تهران گفت: روز گذشته با تحقیقات تکمیلی دوجوان متهم به فراری دادن جعفر دستگیر شدند که یکی از آنها داماد این خانواده و دیگری همسایه آنها بوده است.

وی افزود:‌این دو نفر از روز حادثه تا دو روز قبل مقدمات فرار جعفر را آماده کرده و باعث شدند تا این فرد متواری شود.

وی ادامه داد: تحقیقات در خصوص زوایای پنهان این پرونده و همچنین دستگیری جعفر آغاز شده است
 

 

اینو نوشتم تا عبرت بشه نه مزاحم کسی بشین نه به مزاحم تلفنی محل بذارید....

مزاحم تلفنی

 

هر روز

 

شیطان لعنتی

 

خط های ذهن مرا

 

اشغال می کند

 

هی با شماره های غلط ، زنگ می زند،

آن وقت

 

من اشتباه می کنم و او

 

با اشتباه های دلم

 

لذت می برد

 

دیروز یک فرشته به من می گفت:

 

تو گوشی دل خود را

 

بد گذاشتی

 

آن وقت ها که خدا به تو می زد زنگ

 

آخر چرا جواب ندادی

 

چرا بر نداشتی؟!

 

یادش به خیر

 

آن روزها

 

مکالمه با خورشید

 

دفترچه های ذهن کوچک من را

 

سرشار خاطره می کرد

 

امروز پاره است

 

آن سیم ها

 

که دلم را

 

تا آسمان مخابره می کرد

 

با من تماس بگیر ، خدایا ...

با من  تماس بگیر قبل از انکه ...

داستان جالب

چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یک مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروکله ی یک اتومبیل جدید کروکی از میان گرد و غبار جادههای خاکی پیدا میشود. رانندهی آن اتومبیل که یک مرد جوان با لباس Brioni ، کفشهای Gucci ، عینک Ray-Ban و کراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و پرسید: اگر من به تو بگویم که دقیقا چند راس گوسفند داری، یکی از آنها را به من خواهی داد؟
چوپان نگاهی به جوان تازه به دوران رسیده و نگاهی به رمهاش که به آرامی در حال چریدن بود، انداخت و با وقار خاصی جواب مثبت داد.

جوان، ماشین خود را در گوشهای پارک کرد و کامپیوتر Notebook خود را به سرعت از ماشین بیرون آورد، آن را به یک تلفن راه دور وصل کرد، وارد صفحه ی NASA روی اینترنت، جایی که میتوانست سیستم جستجوی ماهوارهای ( GPS ) را فعال کند، شد. منطقه ی چراگاه را مشخص کرد، یک بانک اطلاعاتی با ۶۰ صفحه ی کاربرگ Excel را به وجود آورد و فرمول پیچیدهی عملیاتی را وارد کامپیوتر کرد.
بالاخره ۱۵۰ صفحه ی اطلاعات خروجی سیستم را توسط یک چاپگر مینیاتوری همراهش چاپ کرد و آنگاه در حالی که آنها را به چوپان میداد، گفت: شما در اینجا دقیقا ۱۵۸۶ گوسفند داری.
چوپان گفت: درست است. حالا همینطور که قبلا توافق کردیم، میتوانی یکی از گوسفندها را ببری.


آنگاه به نظاره ی مرد جوان که مشغول انتخاب کردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبیلش بود، پرداخت. وقتی کار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او کرد و گفت: اگر من دقیقا به تو بگویم که چه کاره هستی، گوسفند مرا پس خواهی داد

مرد جوان پاسخ داد: آری، چرا که نه!

چوپان گفت: تو یک مشاور هستی.

مرد جوان گفت: راست میگویی، اما به من بگو که این را از کجا حدس زدی؟

چوپان پاسخ داد: کار ساده ای است. بدون اینکه کسی از تو خواسته باشد، به اینجا آمدی. برای پاسخ دادن به سوالی که خود من جواب آن را از قبل میدانستم، مزد خواستی. مضافا، اینکه هیچ چیز راجع به کسب و کار من نمیدانی، چون به جای گوسفند، سگ مرا برداشتی.

دکتر شریعتی

دو تا جمله ی قشنگ از شریعتی برای دوستداران این بزرگمرد ٬ 

 

مخصوصا جناب آقای پناهی: 

 

بمانیم تا کاری کنیم٬نه اینکه کاری کنیم تا بمانیم(دکتر علی  

 

شریعتی) 

 

به خوبی بیشتر از قشنگی فکر کن چون همه ی خوبیها قشنگند  

 

ولی  

 

همه ی قشنگی ها خوب نیستند.(دکتر علی شریعتی)