classmate

همکلاسی

classmate

همکلاسی

دستگاه اتوماتیک وضو ساخته شد

به گزارش شیعه آنلاین، اخیرا یکی از شرکت های عربی، دستگاه اتوماتیک وضو سفارش داده و پس از تولید آن را به جهان عرب معرفی کرده است.

گفتنی است این دستگاه اتوماتیک، با هدف آسان سازی وضو تولید و پخش شده است. به نظر می رسد مصرف کنندگان اصلی این دستگاه افراد تنبل باشند.

این دستگاه که به تازگی وارد کشورهای عربی شده، هنوز به طور وسیعی رواج نیافته اما پیش بینی می شود با استقبال گسترده ای از سوی اعراب مواجه شود.

 

 

 

 

 

 

یارب مطلب که لوتیان خار شوند

با سلام خدمت دوستان عزیزم 

امیدوارم تعطیلات خوش بگذره  

شنیدن خبر مرگ غریب زاده خیلی خیلی ناراحتم کرد. 

اما چیزی که این روزها عذابم میدهد ودردم را دو چندان میکند  

دوستانی هستند که با نظراته نیش دار خود بابه تهمت را به روی اقای رعنایی گشوده اند. 

من به این دوستان اعلام میکنم کمی انصاف به خرج دهید  

به واقع اقای رعنایی یکی از بهترین وصادق ترین دوستانه ما هستند  

اخباری که از فوته دوسته عزیزه مان در دست است از پسر عموی مرحوم است که  

ایشان مرحوم را کامل میشناختن وقابل اعتماد بودند. 

دوستی ها بیشتر از اینها ارزش دارد روح ان مرحوم هم راضی نیست  

به امید فردایی بهتر 

آموخته ایم؟؟؟؟؟؟

آموخته ام تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید : تو مرا شاد کردی !
آموخته ام داشتن کودکی که در آغوش شما به خواب رفته زیباترین حسی است که در دنیا وجود دارد .
آموخته ام که مهربان بودن بسیار مهم تر از درست بودن است .
آموخته‌ ام که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی ( نه ) گفت .
آموخته ام که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم .
آموخته ام که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد ،‌ همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم .
آموخته ام که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد فقط دستی است برای گرفتن دست او ، و قلبی است برای فهمیدن وی .
آموخته ام که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی ، شگفت انگیز ترین چیز در بزرگسالی است .
آموخته ام که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند .
آموخته ام که پول شخصیت نمی خرد .
آموخته ام که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند .
آموخته ام که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیاندیشم می‌توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم .
آموخته ام که چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمی دهد .
آموخته ام که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان .
آموخته ام که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی از سوی ما را دارد .
آموخته ام که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم .
آموخته ام که زندگی دشوار است اما من از او سخت ترم .........

عجیبه!!!

چقدر زندگی کردن عجیبه!!!!

تا گریه نکنی کسی نوازشت نمیکنه!

تا قصد رفتن نداشته باشی کسی بهت نمیگه بمون!

تا نری کسی قدرتو نمیدونه!

حکایت خدا وگنجشک

روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت .

فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: "می آیدو من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست .

"فرشتگان چشم به لب هایش دوختند ؛گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود :

"با من بگو از آنچه سنگینی سینه ی توست.

"گنجشک گفت :

"لانه کوچکی داشتم ؛آرامگاه خستگی هایم بود و سر پناه بی کسی ام .تو همان را هم از من گرفتی . این طوفان بی موقع چه بود ؟چه می خواستی از لانه محقرم کجای دنبا راگرفته بود و سنگینی بغضی راه برکلامش بست.

سکوتی در عرش طنین انداز شد . فرشتگان همه سر به زمین انداختند.خدا گفت :

"ماری در راه لانه ات بود . خواب بودی .باد را گرفتم تا لانه ات را واژگون کند .آنگاه تو از کمین مار پر گشودی ."گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود .

خدا گفت:"چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی ."اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. نا گاه چیزی در درونش فرو ریخت .

های های گریه اش ملکوت خدا را پر کرد .


سهراب سپهری

چرا گرفته دلت؟ 

                     مثل آن که تنهایی 

                                          چه قدر هم تنها! 

خیال میکنم دچار آن رگ پنهان رنگها هستی. 

دچار یعنی عاشق! 

                         و فکر کن چه تنهاست؛ 

                                                      اگر ماهی کوچک؛ 

                                                                             دچار آبی دریای بیکران باشد. 

چه فکر نازک غمناکی! 

                                         دچار باید بود!

یا رب مطلب که لوتیان خوار شوند...

  درگذشت پهلوان وقهرمان نامی کشور را تسلیت عرض میکنم  

یادش گرامی

چه گویمت

چه گویمت ؟ که تو خود با خبر ز حال منی
چو جان ،‌نهان شده در جسم پر ملال منی
جنین که می گذری تلخ بر من ، از سر قهر
گمان برم که غم انگیز ماه وصال منی
خموش و گوشه نشینم ، مگر نگاه توام
لطیف و دور گریزی ، مگر خیال منی
ز چند و چون شب دوریت چه می پرسم
سیاه چشمی و خود پاسخ سوال منی
چو آرزو به دلم خفته ای همیشه و حیف
که آرزوی فریبنده ی محال منی
 هوای سرکشی ای طبع من ،‌مکن ! که دگر
اسیر عشقی و مرغ شکسته بال منی
 ازین غمی که چنین سینه سوز سیمین است
چه گویمت ؟ که تو خود باخبر ز حال منی