classmate

همکلاسی

classmate

همکلاسی

بازم دانشگاه

سلام دوستانه سال بالایییییییییییییییی امیدوارم خوب باشید 
طی یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری خواسته شد که با دیدن هر کدام از کلمات زیر ذهنیت و تصور خود را در مورد آن کلمه در یک جمله کوتاه بنویسند.

 


جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوظ به دانشجوی ترم آخری.


رییس دانشگاه :


1.مردی فرهیخته و خوشتیپ


2.به دلیل اینکه در طی این چهار پنج سال یک بار هم ایشونو نتونستم ببینم،هیچ ذهنیتی ندارم.


یک وعده غذای سلف :


1.بیفستراناگوف با سس کچاپ با نوشیدنی خنک


2.چلو لاستیک به همراه افزودنی های غیر مجاز


کارت دانشجویی :


1.کارت شناسایی و هویت دانشجو


2.تنها استفاده از این کارت گرفتن فیلم از ویدئو کلوب است



خوابگاه :


1.محل استراحت و سرشار از شادی و نشاط


2.مکانی برای همزیستی مسالمت آمیز با سوسک و موش


کوئیز :


1.امتحان ناگهانی استاد از دانشجو


2.لاف بزرگی که هرگز به تحقق نمی پیوندد


شب امتحان :


1.شبی برای دوره کردن درسی که در طول ترم خوانده شده است


2.شبی که تا صبح باید مثل ... درس خوند


جزوه خوش خط دخترها :


1.بمیرم از هیچ دختری جزوه نمیگیرم،من عادت دارم فقط جزوه خودمو بخونم


2.طلای کاغدی


تقلب :


1.یک روش غیر اصولی و ناجوانمردانه برای نتیجه گرفتن در امتحان


2.تنها روش اصولی و مبتنی بر عقل برای نتیجه گرفتن در امتحان


مشروط شدن :


1.عمرا،من تو دبیرستان معدل کمتر از 18 نداشتم


2.نمک تحصیل در دانشگاه


وام دانشجویی :


1.کمک هزینه برای دانشجو


2.مثل مهریه میمونه کی داده کی گرفته


ازدواج دانشجویی :


1.حرفش رو نزن من قصد ادامه تحصیل ذارم


2.کو؟کجاس؟کسی رو سراغ داری برام؟؟


حراست :


1.ارگانی برای حفاظت از دانشجو از گزند خطرات


2.ارگانی برای حفاطت از دانشگاه از گزند دانشجویان


دانشجو :


1.فردی که به دنبال علم آموزی و تولید علم است


2.ها ایی دانشجو که وگفتی یعنی چه؟؟؟

خواب مسخره

سلااااااااااااااااااااااااااااام.دیشب یه خواب مسخره دیدم.همتون توش بودین تو خوابم دعوا هم بود.آآآآآآآآآآآآآآآآآخ حیف که به بزن بکوب نرسید وگرنه خیلی باحال میشد 

در کل خواب چرتی بود.آخه خیلی قاطی پاتی خورده بودم

و اما بعد...

سلام

همان طور که می دونید ودوستان هم به اطلاع تون رسوندند من چند صباحی از خونه دور بودم والان هم نیازی به شرح الماجرا نیست چون میدونم دوستان انچه گفتنی است رو به همه انتقال دادند.              

  لکن انچه برای من و شما جای سواله تا جایی که حتی سوء ظن رو از دوست عزیزم علیرضای رعنا(که در نظرات مشهود و ملموسه) به من منتقل کرده همین معمای به اصطلاح پسرعموی منه که من و دوستانم هنوز نتونستیم اونو حل کنیم.                                                                                        ولی مطمئنم به اصطلاح پسر عموی من از دوستان مشترک هستش . که با اگاهی کامل  از عدم در دسترس بودن من در تابستان دست به تصمیم این شوخی ناشیانه  زده که احتمالا خودش هم فکر نمی کرده که بتونه تا این حد موفق  بشه.                                                هنوز من در کار دوستان عزیزم موندم وشگفت زد ه ام که چه طور این داستان رو نه تنها باور  بلکه سریع هم اونو رو علنی کردند. چرا که من چند بار بهشون گفتم که من تابستون در دسترس نیستم و جبرا هم هیچ امکان ارتباطی نخواهم داشت.

این چند روز که وبلاگ رو رویت کردم یک پسا مرگ که برا همه ناچارا اتفاق می افته رو تجربه کردم و هیچ وقت هم فکر نمی کردم که در زمان حیاتم مطلبی رو در توضیح مماتم شرح بدم  ولی در هر صورت:

 

ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان     

کدام محرم دل ره در این حرم دارد         

 

و در ادامه این شعر زیبا از حافظ؛عارف شهیر رو تقدیم همه ی خوبان می کنم:


پیش از اینت بیش از این اندیشهٔ عشّاق بود

مهرورزی تو با ما شهرهٔ آفاق بود

یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین‌لبان

بحث سرّ عشق و ذکر حلقهٔ عشّاق بود

پیش ازین کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند

 منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود

سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد

 ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

حسن مهرویان مجلس گرچه دل می‌برد و دین

 بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود

شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد

 دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود

منم هستم

یرمرد به زنش گفت

بیا یادی از گذشته های دور کنیم

من میرم تو کافه منتظرت و تو بیا سر قرار بشینیم حرفای عاشقونه بگیم

پیرزن قبول کرد

فردا پیرمرد به کافه رفت دو ساعت از قرار گذشت ولی پیرزن نیومد

وقتی برگشت خونه دید پیرزن تو اتاق نشسته و گریه میکنه

ازش پرسید چرا گریه میکنی؟

پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت:

بابام نذاشت بیام
=))‬





آورده اند روزی میان یک ماده شتر و فرزندش گفت و گویی به شرح زیر صورت گرفت :

بچه شتر : مادر جون چند تا سوال برام پیش آمده است . آیا می تونم ازت بپرسم ؟
شتر مادر : حتما عزیزم . چیزی ناراحتت کرده است ؟
بچه شتر : چرا ما کوهان داریم ؟
...شتر مادر : خوب پسرم . ما حیوانات صحرا هستیم . در کوهان آب و غذا ذخیره می کنیم تا در صحرا که چیزی پیدا نمی شود بتوانیم دوام بیاوریم .
بچه شتر : چرا پا های ما دراز و کف پای ما گرد است ؟
شتر مادر : پسرم . قاعدتا برای راه رفتن در صحرا و تندتر راه رفتن داشتن این نوع دست و پا ضروری است .
بچه شتر : چرا مژه های بلند و ضخیم داریم ؟ بعضی وقت ها مژه ها جلوی دید من را می گیرد .
شتر مادر : پسرم این مژه های بلند و ضخیم یک نوع پوشش حفاظتی است که چشم هاى ما را در مقابل باد و شن های بیابان محافظت می کنند .
بچه شتر : فهمیدم . پس کوهان برای ذخیره کردن آب است برای زمانی که ما در بیابان هستیم . پاهایمان برای راه رفتن در بیابان است و مژه هایمان هم برای محافظت چشم هایمان در برابر باد و شن های بیابان است !
بچه شتر : فقط یک سوال دیگر دارم !
شتر مادر : بپرس عزیزم .  
بچه شتر : پس ما در این باغ وحش چه غلطی می کنیم ؟



گرگه در خونه بزبزقندی رو میزنه؟
شنگول میگه: کیه؟
گرگه میگه : منم آقا گرگه
شنگول و منگول و حبه انگور تحت تاثیر صداقتش قرار میگیرن و درو باز میکنن
:


این مطلبو رو جدی نگیرید خواستم ابراز وجود کنم فقط

یادتونه؟

 

بچه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم ا کنون که بزرگیم چه دلتنگیم!

بچه بودیم از آسمان باران می آمد، بزرگ شدیم از چشمهایمان اشک می آید!

بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن، بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه.

بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم ، بزرگ شدیم تو خلوت اشک می ریزیم.

بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست، بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه.

بچه بودیم همه رو 10تا دوست داشتیم، بزرگ که شدیم بعضی ها رو  

هیچی بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم. 

 بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن،بزرگ که شدیم  

قضاوتهای درست و غلط باعث شد که اندازه دوست داشتنمون تغییر  

کنه کاش هنوزم همه رو به اندازه همون بچگی 10تا دوست داشتیم.

بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود، بزرگ که  

شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه.

بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می  

فهمیدند،بزرگ  

 شدیم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم... هیچ کس نمی  

فهمد.