من از طرف همه بچه های اقتصاد نیت کردم و یه فال حافظ گرفتم:
دیدم به خواب خوش که بدستم پیاله بود تعبیر برفت و کار بدولت حواله بود
چهل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت تدبیر ما بدست شراب دوساله بود
آن نافه مراد که میخواستم ز بخت در چین زلف آن بت مشکین گلاله بود
از دست برده بود خمار غمم سحر دولت مساعد آمد و می در پیاله بود
بر آستان میکده خون میخورم مدام روزی ما زخوان قدر این نواله بود
هرکو نکاشت مهر وز خوبی گلی نچید در رهگذار باد نگهبان لاله بود
بر طرف گلشنم گذر افتاد وقت صبح آندم که کار مرغ سحر آه و ناله بود
دیدیم شعر دلکش حافظ بمدح شاه یک بیت از این قصیده به از صد رساله بود
غزل فوق العاده ای هست مخصوصا بیت آخرش
گاهی یک بیت به از صد رساله است
همچون چنین روزی که به از عمرچندصدساله است.
(خیلی قشنگ بود)
نظیر دوست ندیدم اگرچه از مه مهر نهاده ام آینه ها در مقابل رخ دوست