classmate

همکلاسی

classmate

همکلاسی

چرا شریعتی؟

سلام بچه ها خوشحالم شما به دکتر شریعتی علاقمند شده اید اما خواهشا ابتدا اثار ایشان را بخوانید و ان وقت است که از شریعتی لذت میبرید

 دکتر شریعتی تأثیرات فراوانی بر انقلاب داشته است. اگر بپذیریم که انقلاب اسلامی ما بر چهار و یا سه پایه بنا شده است، ‌دو پایه‌ی آن از آنِ دکتر شریعتی است؛ یعنی اوست که این مبانی را محکم کرده است؛ البته بعضی معتقدند که پایه سومی هم از آن اوست. ‌آن دو پایه‌ی اول، یکی شهادت است و دیگری امامت و سومی هم مستضعفین. او با افکار، آراء، نوشته‌ها و عمل خود چیزی را در جامعه‌ی ایران به‌وجود آورد که قبلاً یا اصلاً نبود و یا خیلی ضعیف بود. البته نمی‌گوییم آنچه در آستانه‌ی انقلاب و از ابتدا تا حالا شده و تحقق یافته است عیناً همان می‌باشد که شریعتی می‌گفته و می‌خواسته است. آنچه مسلم به نظر می‌آید این است که اولاً اگر تا این اندازه دل‌ها و دیده‌های نسل جوان ما، اعم از متدین و نیمه‌متدین، قبل از انقلاب، و بعد از انقلاب محو در قلم و بیان شریعتی می‌شده است . و اگر دکتر شریعتی در پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری آیت‌الله خمینی عمیقانه سهیم بوده است، باید گفت هر دوی آنها و بلکه هر سه آنها؛ یعنی شریعتی، خمینی و نسل اخیر ایرانی، به‌گونه‌ای متصل و متمم یکدیگر بوده، و مثلث مرتبطی را تشکیل می‌داده‌اند.مسلماً مصیبت بود که یک کلاهیِ دیپلم‌گرفته از مدارس جدید و فکلیِ فرنگ‌رفته که دکتر در جامعه‌شناسی شده است، دم از قرآن و اسلام بزند؛ کتاب «فاطمه فاطمه است» بنویسد؛ در دانشگاه مشهد درس اسلام‌شناسی بدهد و بخواهد جوانان مملکت را با زبان علمی و اجتماعی و سیاسی روز، به طرف خدا و اسلام و تشیع سوق دهد؛ این از خودم بود نه

حتما بخونید ضرر نمی کنید

دل من محکمه ایست که به من می گوید همه را دوست بدار به همه خوبی کن واگر بد دیدی دل به دریای محبت بزن و بخشش کن

اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای را بالا ببری

اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است

: دو بیگانه هم درد از خویش بی درد یا نا هم درد با هم خویشاوندترند.

۲:انسان نقطه ای است میان دو بی نهایت: بی نهایت لجن بی نهایت فرشته.

۳:آن گاه که تقدیر واقع نگردید از تدبیر نیز کاری ساخته نیست.

۴:مذهب اگر پیش از مرگ به کار نیاید پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد.

۵:اساسا <<خوشبختی>> فرزند نامشروع <<حماقت>> است.

۶: اگر توانستی (( نفهمی)) می توانی خوشبخت باشی !

 


۷:جامعه دو طبقه دارد: ۱:طبقه ای که می خورد و کار نمی کند ۲:طبقه ای که کار می کند و نمی خورد.

۸:چقدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدن ها که به این مردم آسایش و خوشبختی بخشیده است.

۹:تمام بدبختی های آدم مال این دو کلمه است یکی داشتن و یکی خواستن

۱۰:چقدر ندانستن ها و نفهمیدن ها که از دانستن ها و فهمیدن ها بهتر است.

۱۱:کیست که تنها آروزی همیشگی اش در این جهان این باشد که تنها چیزی را که از این جهان آرزو می کند از دست بدهد؟

۱۲:آن ها که از در می آیند و می روند چهارپایان نجیب و ساکت تاریخ اند حادثه ها را تنها کسانی در زندگی آدمی آفریده اند که از پنجره ها بیرون جسته اند و… یا به درون پریده اند.

۱۳:چقدر دعا می کنم که: بعضی اصوات را نشنونی بعضی رنگ ها نبینی بعضی افکار را نفهمی بعضی حالات را حس نکنی

۱۴:با همه چیز درآمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو در انزوا پاک ماندن نه سخت است و نه با ارزش.

۱۵:وقتی در صحنه حق و باطل نیستی وقتی که شاهد عصر خودت و شهید حق و باطل جامعه ات نیستی هرکجا که خواهی باش چه در نماز ایستاده باشی چه به شراب نشسته باشی هر دو یکی است

۱۶:حوادث انسان های بزرگ را متعالی و آدم های کوچک را متلاشی می کند.

۱۷:این سه راهی است که در پیش پای هر انسانی گشوده است: پلیدی پاکی پوچی

۱۸:شرف مرد هم چون بکارت یک دختر است اگر یک بار لکه دار شد دیگر هرگز جبران پذیر نیست

۱۹:چقدر دوست دارم این سخن مسیح را « از راه هایی مروید که روندگان آن بسیارند از راه هایی بروید که روندگان آن کم اند»

۲۰:آدم بالاخره می میره حالا من به اسهال خونی بمیرم بهتره یا به خاطر حرفم؟
۲۱:آن جا که عشق فرمان می دهند محال سر تسلیم فرو می آرد.

۲۲:چاپلوسی یونجه لطیفی است برای درازگوشان دمبه دار خوشحال

۲۳:گریستن خوب نیست مگر بشود جوری گریست که چشم ها نفهمند

۲۴:پروانه ی شمع اگر هم چون مرغ خانگی نه بر گرد شمع که در پی خروس می رفت زندگی در زیر پایش رام می گشت و آسمان بر بالای سرش به کام

۲۵:من از دو کار نفرت دارم : یکی درد دل کردن که کار شبه مردهاست و یکی هم از خود دفاع کردن برای تبرئه خود جوش زدن که کار مستضعفین است. شجاع به همدرد نیازمند نیست از ناله شرم دارد.

۲۶:برای خوشبخت بودن به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن و یاس انسان امروزه یاسی است ناشی از آگاهی اش به خویش و خوش بینی انسان در تاریخ زاییده ی جهلش نسبت به خویش است

۲۷:زنی که زیبایی اندیشه پیدا کرده باشد زیبایی بدنش را نشان نمی دهد.

۲۸:دو پدیده را مردم یا عوام نمی توانند از هم سوا کنند یکی شور مذهبی است یکی شعور مذهبی.که این دو ربطی به هم ندارند آن کسی که شور مذهبی دارد خیال می کند که شعور مذهبی هم دارد

۲۹:هرکس – نه تنها – به میزان معلوماتی که دارد عالم نیست بکله به میزان مجهولاتی که در عالم احساس می کند عالم است.

۳۰:انسان به میزان برخورداری هایی که در زندگی دارد انسان نیست بلکه به اندازه نیازهایی که در خود احساس می کند انسان است

۳۱:برای این که قومی خوب سواری بدهد باید احساس انسان بودن از او گرفته شود.
۳۲:چقدر این قفس برایم تنگ است. من تاب تنگنا ندارم !

بد است

در برابر وحشی ترین تازیانه ها ،

سکوت مردانه و غرور آمیز مرد نباید بشکند.

در برابر هیچ دردی،لب مرد به شکوه نباید آلوده گردد.

من از نالیدن بیزارم.

سنگین ترین دردها و خشن ترین ضربه های آفرینش،

تنها می توانند مرا به سکوت وادارند.

نالیدن، زاریدن، گله کردن، شکایت، بد است

کی میدونه فرشته من کیه؟

پروردگارا اگر مادرم در بهشت نباشد من به بهشت نمیروم

تـــاج از فـــرق فلـک بــــــــــــرداشتن
تا ابـــد آن تـــــاج بــــرســـــــر داشتـن
در بـهشـت آرزو ره ِیــــــــــــــافتـــــن
هـــــر نفس شهــــدی به ساغــر داشتـن
روز در انــــواع نعمت هــا و نــــــــاز
شب بتی چــون مـاه در بـــــر داشتن
جــــاویدان در اوج قــــــدرت زیستـــن
ملـــــک عـــــالــم را مسخــــر داشتـن
بر تو ارزانی که مـــا را خوشتر است
لــــذت یک لحضــــه مـــــــادر داشتن

یکی بود یکی نبود

در زمان قدیم که زمین باز نشده بود و فضیلتها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند...

ذکاوت گفت: بیایید بازی کنیم مثل قایم باشک!

دیوانگی فریاد زد:آره قبوله من چشم میذارم!

چون کسی نمی خواست دنبال دیوانگی بگرده همه قبول کردند.

دیوانگی چشم هایش را بست و شروع به شمردن کرد:یک ... دو ... سه ...

همه به دنبال جایی بودند تا قایم شوند.

نظافت خودش را به شاخه ها آویزان کرد. خیانت داخل انبوهی از زباله ها مخفی شد.

اصالت به میان ابر ها رفت و هوس به مرکز زمین به راه افتاد

دروغ که می گفت به اعماق کویر خواهد رفت به اعماق دریا رفت!

طعم داخل یک سیب سرخ قرار گرفت.

حسادت هم رفت داخل یک چاه عمیق.

آرام آرام همه قایم شدند و دیوانگی همچنان میشمرد : هفتاد و سه.... هفتاد و چهار !

اما عشق هنوز معطل بود و نمی دانست به کجا برود. تعجبی هم ندارد

قایم کردن عشق خیلی سخت است. دیوانگی داشت به 100 نزدیک میشد که عشق رفت

وسط یک دسته گل رز و آرام نشست. دیوانگی فریاد زد دارم میام...

همان اول کار تنبلی را دید. تنبلی اصلا تلاش نکرده بود تا قایم شود!

بعد هم نظافت را یافت و خلاصه نوبت به دیگران رسید اما از عشق خبری نبود.

دیوانگی دیگه خسته شده بود که حسادت حسودیش گرفت و آرام در گوش او گفت:

عشق در آن سوی گل رز مخفی شده است.

دیوانگی با هیجان زیادی یک شاخه گل از درخت کند و آن را با تمام قدرت به داخل

 گلهای رز فرو کرد.

صدای ناله ای بلند شد. عشق از داخل شاخه ها بیرون آمد دستهایش را جلئی صورتش

گرفته بود و از بین انگشتانش خون می ریخت.

شاخه درخت چشمان عشق را کور کرده بود. دیوانگی که خیلی ترسیده بود با شرمندگی گفت:

حالا من چکار کنم ؟ چگونه می توانم جبران کنم؟

عشق جواب داد : مهم نیست دوست من تو دیگه نمیتونی کاری کنی فقط ازت خواهش میکنم

از این به بعد یار من باشی.

همه جا همراهم باش تا راه را گم نکنم. و از همان روز تا همیشه عشق و دیوانگی همراه

یکدیگر به احساس تمام آدمهای عاشق سرک می کشیدند.

عرفان وشریعت شریعتی



درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش کبیـــــــــر

سامــــــان

خدایا! عقیده ام را از دست عقده ام مصون بدار.

خدایا! به من قدرت تحمّل عقیده ی مخالف ارزانی کن.

خدایا! مرا همواره،آگاه و هوشیار دار،تا پیش از شناختن درست و کامل کسی یا فکری-مثبت یا منفی- قضاوت نکنم.

خدایا! جهل آمیخته با خودخواهی و حسد،مرا،رایگان،ابزار قتاله ی دشمن،برای حمله به دوست،نسازد.

خدایا! شهرت منی را که می خواهم باشم،قربانی منی که می خواهند باشم ،نکند.

خدایا! خودخواهی را چندان در من بکش،یا چندان برکش،تا خودخواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم.

خدایا! مرا به ابتذال آرامش و خوش بختی مکشان،اضطراب های بزرگ،غمهای ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن،لذّت ها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانم ریز.

خدایا! مرا از فقر ترجمه و زبونی تقلید نجات بخش تا قالبهای ارثی را بشکنم،تا در برابر قالب ریزی غرب،بایستم وتا – هم چون این ها و آن ها- دیگران حرف نزنند و من فقط دهنم را تکان دهم.

خدایا! بر اراده،دانش،عصیان،بی نیازی،حیرت،لطافت روح شهامت و تنهایی ام بیفزای.

خدایا! در برابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهی میکشاند،مرا،با نداشتن و نخواستن،رویین تن کن.

خدایا! به هر که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر که دوست تر میداری،بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است.

خدایا! به من توفیق تلاش،در شکست؛صبر،در نومیدی؛رفتن،بی همراه؛جهاد،بی سلاح؛کار،بی پاداش؛فداکاری،درسکوت؛دین، بی دنیا؛مذهب،بی عوام؛عظمت،بی نام؛خدمت،بی نان؛ایمان،بی ریا؛خوبی،بی نمود؛گستاخی،بی خامی؛مناعت،بی غرور؛عشق،بی هوس؛تنهایی،در انبوه جمعیّت؛دوست داشتن،بی آنکه دوست بداند؛روزی کن.

خدایا!
به من زیستنس عطا کن که در لحظه ی مرگ، بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است، حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم.

خدایا! چگونه زیستن را تو به من بیاموز،چگونه مردان را خود خواهم آموخت.

خدایا! رحمتی کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد،قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم؛تا از آن ها باشم که پول دنیا را می گیرند و برای دین کار میکنند،نه آنها که پول دین میگیرند و برای دنیا کار میکنند.

ای خداوند! به علمای ما مسوولیت،به عوام ما علم،و به مومنان ما روشنایی و به روشن فکران ما ایمان، و به متعصبین ما فهم و به فهمیدکان ما تعصب،و به زنان ما شعور و به مردان ما شرف،و به پیران ما آگاهی،به جوانان ما اصالت،و به اساتید ما عقیده،و به دانشجویان ما نیز عقیده و به خفتگان ما بیداری و به بیداران ما اراده،و به مبلغان ما حقیقت و به دین داران ما دین،و به نویسندگان ما تعهد و به هنرمندان ما درد،و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف،و به نومیدان ما امید،و به ضعیفان ما نیرو،و به محافظه کاران ما گستاخی،و به نشستگان ما قیام و به راکدان ما تکان،و به مردگان ما حیات،و به کوران ما نگاه،و به خاموشان ما فریاد،و به مسلمانان ما قرآن و به شیعیان ما علی،و به فرقه های ما وحدت،و به حسودان ما شفا،و به خودبینان ما انصاف،و به فحاشان ما ادب

م.باران

انسان‌ها

دکتر علی شریعتی انسان‌ها را به چهار دسته تقسیم کرده است:

١ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم نیستند.

عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

 

٢ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هم نیستند.

مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت‌شان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصیت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌‌شان یکی است.

 

٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم هستند.

آدم‌های معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

 

٤ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هستند. 

تقدیم به دوستداران شریعتی بزرگ

م.باران

اگر عشق نبود به کدامین بهانه ای می خندیدیم ومیگریستیم؟ 

کدام  لحضه های ناب را اندیشه میکردیم؟ 

چگونه عبور روزهای تلخ راتاب می آوردیم؟ 

آری... 

بی گمان بیشتر ازاینهامرده بودیم اگر  عشق نبود  

{دکتر علی شریعتی} 

تقدیم به بچه های باحال اقتصادودوست عزیزتر از جانم خسرو