classmate

همکلاسی

classmate

همکلاسی

وقتی هنوز ادبیات یه دور نکردیم واقعا جای تحسین داره.من که واسشون دعوت نامه میفرستم دیگه عضویت با خودشونه.حالا آقای بهادری واسه شعر من یه نظر بذار ببینم خوشت اومده یا نه...

مرا ببین

ببین مرا  

ببین مرا ز آسمان دیده ات 

ز کهکشان عشق خود ببین مرا 

که از حضور ناب تو 

سراسر انفجار میشوم 

پر از سکوت ساده ام 

پر از بهار می شوم  

ببین مرا که عاشقم 

ببین مرا 

ندیده انتظار می کشم 

ببین که نقش میزنم به روی آسمان دل 

ستاره ای ز جنس مهربانیت 

شراره ای به رنگ روشناییت 

ببین مرا که سجده سجده با تو حرف میزنم  

دوباره سبز می شوم  

دوباره بال میزنم

اجازه بده آقای بهادری

آقای بهادری بذار یه کم خودمون رو تحویل بگیریم٬آخه اینجا شیرازه دلمون واسه بوشهر تنگ میشه یه خورده درباره خودش و مردمش حرف بزنیم دلمون وا میشه.

لینک

بچه ها لینک بذارید تا امار سایت بالا بره. من یه لینک با بازدید بالا گذاشتم  

سری بزنید بد نیس! به درد بخوره

یه شاعر به جمعتون اضافه شد.

برای اولین بار می خوام تو وبلاگ یکی از شعرای خودم رو بزنم .فقط امیدوارم که خوشتون بیاد و نظراتتون رو واسم بذارید.من بر خلاف شاعرای کلاس شعر نیمایی میگم.

داستان کوتاه

جعبه کفش
زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند.آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند.درمورد همه چیز باهم صحبتمی کردند وهیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز:یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند ودر موردآن هم چیزی نپرسد
در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد وپزشکان از او قطع امید کردند.در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع ورجوع می کردند پیرمرد جعبه کفش را آوردونزد همسرش برد
پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید.پس از او خواست تا در جعبه را باز کند .وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی ومقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود.
پیرزن گفت :هنگامی کهما قول وقرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هروقت از دست توعصبانی شدم ساکت بمانم ویک عروسک ببافم.
پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت وسعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از اینبابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد وگفت این همه پول چطور؟پس اینها ازکجا آمده؟
در پاسخ گفت :آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام.

پ.ن : بدبخت پیرمرده 

ادامه مطلب ...

عمر اولین لامپ ادیسون چقدر بود؟

 ما به این اتفاق عادت کرده‌ایم و تنها زمانی متوجه آن می‌شویم که کلید را بزنیم و چراغ روشن نشود و ما می‌فهمیم که احتمالاً لامپ سوخته و باید آن را عوض کنیم. نمی‌دانم حالا این اتفاق هر چندوقت یک بار برای ما می‌افتد؟ سالی یک بار؟ دو سال یک بار؟ 

یا بیشتر؟ این بستگی به عمر لامپی دارد که استفاده می‌کنیم. اما هیچ می‌دانی عمر اولین لامپی که ادیسون درست کرده چه‌قدر بوده؟ 

ادیسون در 22 اکتبر سال 1879 میلادی (30 مهر 1258 خورشیدی) برای اولین بار موفق شد یک لامپ کربنی بسازد. بعد از این که بارها سعی کرده بود با استفاده از یک رشته پلاتین لامپ بسازد و موفق نشده بود، تصمیم گرفت از رشته کربنی استفاده کند و با این کار موفق شد لامپی بسازد که 40 ساعت کار می‌کرد. 

ادیسون تلاش کرد طرحش را کامل‌تر کند.در نتیجه همان سال توانست اختراعش را ثبت کند و چند ماه بعد از آن ادیسون کشف کرد که می‌تواند در ساخت لامپ به جای کربن از رشته‌ای از بامبوی کربنیزه استفاده کند. 
 
فکر استفاده از رشته‌های بامبو زمانی به ذهن ادیسون رسید که همراه با اعضای گروه اختراعش به سفر کنار دریا رفته بودند تا از آنجا یک خورشیدگرفتگی کامل را تماشا کنند و آن‌وقت یک بار، زمانی که کنار ساحل دراز کشیده بودند و داشتند استراحت و ماهی‌گیری می‌کردند 

ادیسون چند رشته از بامبویی را که با آن چوب ماهی‌گیری درست کرده بودند جدا کرد و آن را برای امتحان به آزمایشگاهش برد. 

نتیجه استفاده از این رشته‌ها، لامپی بود که می‌توانست 1200 ساعت کار کند. 

10 دانشمند که جانشان را فدای هدفشان کردند!

1- الیزابت اسکیم: مدت کوتاهی بعد از مرگ مادر، الیزابت اسکیم با پزشک مادرش -دکتر وولف- ازدواج کرد. از آن زمان، او شیفته اختراع تازه آن هنگام، یعنی اشعه ایکس شد. وی کار قبلی‌اش را که کتابداری بود رها کرد تا در آزمایشات شوهرش شرکت کند. آنها یک ماشین اشعه ایکس خریدند و نخستین آزمایشگاه اشعه ایکس را در سانفرانسیکو احداث کردند. متأسفانه آنها از عوارض اشعه ایکس آگاه نبودند و خودشان را در آزمایشات در معرض اشعه قرار می‌دادند و موضوع آزمایشات می‌شدند. سرانجام الیزابت اسکیم در نتیجه سرطان درگذشت.

2- لوییس اسلوتین: وی در پروژه منهتن که هدفش درست کردن نخستین بمب هسته‌ای بود شرکت داشت. در یکی از آزمایشات او به صورت تصادفی ظرفی محتوی بریلیوم را در درون محفظه دیگری رها کرد که باعث یک واکنش خطرناک شد. بقیه دانشمندانی که در اتاق بودند، هاله آبی یونیزاسیون را مشاهده کردند و موجی از گرما را حس کردند. میزان اشعه‌ای که او دریافت کرد، تقریبا به اندازه اشعه‌ای است که در صورت فاصله ۱۵۰۰ متری از یک اتفجار اتمی، نصیب آدم می‌شود. اسلوتین را بالافاصله به بیمارستان بردند، اما او نه روز بعد درگذشت.

3- اتو لیلینتال
: او را پادشاه گلایدر می‌شناختند. لیلینتال، یکی از پیشگامان هوانوردی بود و نخستین انسانی بود که چندین پرواز موفق با گلایدر داشت. عکس‌های او در همه روزنامه‌ها و مجلات چاپ می‌شدند و منجر به این عقیده عمومی می‌شدند که هوانوردی، امری ممکن خواهد شد. اما در جریان پروازی در سال ۱۸۹۶، ستون مهره او بعد از سقوط از ارتفاع ۱۷ متری شکست. آخرین حرف او این بود: فداکاری‌های کوچک باید انجام شوند.

4- ماری کوری
: ماری کوری، نیازی به معرفی ندارد، او و شوهرش پییر، در سال ۱۸۹۸ رادیوم را کشف کردند و در پی این شکف، مشغول خواص این عنصر بودند. متأسفانه، مشخص شد که تماس مداوم با اشعه می‌تواند منتهی به بیماری شود. ماری کوری در سال ۱۹۳۴ در نتیجه ابتلا به لوسمی درگذشت.

۵- جان گادفری پاری توماس: او یک مهندس و اتوموبیل‌ران ولزی بود. آرزوی زندگی او شکستن رکورد سرعت مالکوم کمپل بود. به همین منظور او اتوموبیلی به نام «بابز» ساخت. اما در جریان تلاش برای شکست رکورد، یکی از زنجیرهای اتوموبیل او پاره شدن و به گردنش برخورد کرد و منجر به مرگ فوری او شد.

۶- الکساندر بوگدانف: در تلاش برای جوانی همیشگی، او شروع به آزمایشاتی روی انتقال خون شد. او تزریق خون را روی خودش امتحان کرد و ادعا کرد که طاس شدنش متوقف شده و دید چشمش بهتر شده است. اما او اصلا خون‌های اهداکننده‌ها را آزمایش نمی‌کرد و در یکی از آزمایشان خون فردی مبتلا به مالاریا و سل را به خودش تزریق کرد و در نتیجه عوارض این تزریق درگذشت!

۷- جان فرانسیس دو روزیه: او معلم فیزیک و شیمی بود. وی یکی از کسانی بود که نخستین پرواز بالون را نظاره کرده بود و همین مطلب شوق پرواز را در او ایجاد کرده بود. او نخستین کسی بود که با بالون به ارتفاع ۹۰۰ متری رسید. او کارش را در این مرحله متوقف نکرد و در تلاش بعدی در نظر داشت از فراز کانال لنگلیس، از انگلیس به فرانسه برود. متأسفانه بعد از اینکه او ۴۵۰ متر اوج گرفت، بالونش منفجر شد و منجر به مرگ او شد.

۸- کارل اسکیل: او یک داروساز بود و شخصی بود که عناصر شیمیایی زیادی مثل اکسپژن، کلورین، تنگستن، منگنز و مولیبیدن را کشف کرده بود. اما او عادت عجیبی داشت: چشیدن کشفیاتش! او گرچه در یک نوبت، بعد از چشیدن سیانید هیدروژن، نمرد! اما دفعه بعد از چشیدن جیوه درگشت!

۹- هنری وینستنلی: او فانوس دریایی معروفی را در ادیستون در بریتانیا احداث کره بود. وی که از استحکام سازه‌اش مطمئن بود، ترجیح داد که در حین یک طوفان در درون آن بماند. متأسفانه فانوس دریایی او در هم شکست و وینستنلی و ۵ نفر دیگر در این میان کشته شدند.

۱۰- کارل سوسِک: او کپسولی اختراع کرده بود که طبق ادعای او می‌توانست شخصی را به سلامت از آبشار نیاگارا بگذراند! در سال ۱۹۸۵، یک شرکت سرمایه‌گذاری حاضر شد که به او برای آزمایش کپسول ویژه‌اش کمک کند. به همین منظور در یکی از مناطق تگزاس آبشاری ۵۵ متری ساخته شد. کپسول او می‌بایست بعد از فرود درون چاله‌ پایین آبشار مصنوعی می‌افتاد. اما متأسفانه کپسول به لبه این چاله برخورد کرد و سوسک روز بعد درگذشت!

حیفه یادی از حافظ نکنیم

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت                    آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت 

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت                             جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت 

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع              دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت 

آشنایی نه غریب است که دلسوز من است             چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت 

 خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد                                خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت 

چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست                همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت 

ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم                    خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت 

ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی                  که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت

چاکر همه ی بوشهری

بوشهری ها آدمایی بسیار بسیار مهربون و خونگرم هستند و همچنین خیلی اکتیو٬ و این برای تموم ایرونی ها مسلمه پس دیگه نژادپرستی نیست آقای رعنایی٬یه واقعیته که باید بپذیرید. دیگه ادامه نمیدم فقط اینو بدین جلو بوشهری از نظر زبون کم میارید به خصوص اینکه ۵ تا بوشهری تو کلاس باشن.

نمونه سوال ادبیات

من یه چندتا نمونه سوال ادبیات دارم٬فردا زود میام هرکی دوست داشت میتونه بیاد ازمن بگیره.

عیدتون مبارک

عیدتون مبارک 

سلام به همه ی بچه های خوب اقتصاد.امیدوارم که ادبیات رو خوب خونده باشین و نمره های خوب بگیرین.از لطفت ممنونم حمیده جون ولی اطمینان دارم که اقتصاد رو مینیمم کلاس میشم و اون موقع است که مجبوری صدام کنی مینی.

هر بار که‌ می‌روی، رسیده‌ای‌

 

پشتش‌ سنگین‌ بود و جاده‌های‌ دنیا طولانی. می‌دانست‌ که‌ همیشه‌ جز اندکی‌ از بسیار را نخواهد رفت. آهسته آهسته‌ می‌خزید، دشوار و کُند؛ و دورها همیشه‌ دور بود.سنگ‌پشت‌ تقدیرش‌ را دوست‌ نمی‌داشت‌ و آن‌ را چون‌ اجباری‌ بر دوش‌ می‌کشید. پرنده‌ای‌ در آسمان‌ پر زد، سبک؛

و سنگ‌پشت‌ رو به‌ خدا کرد و گفت: این‌ عدل‌ نیست، این‌ عدل‌ نیست. کاش‌ پُشتم‌ را این‌ همه‌ سنگین‌ نمی‌کردی. من‌ هیچ‌گاه‌ نمی‌رسم. هیچ‌گاه. و در لاک‌ سنگی‌ خود خزید، به‌ نیت‌ ناامیدی.
خدا سنگ‌پشت‌ را از روی‌ زمین‌ بلند کرد. زمین‌ را نشانش‌ داد. کُره‌ای‌ کوچک‌ بود.
و گفت: نگاه‌ کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس‌ نمی‌رسد.
چون‌ رسیدنی‌ در کار نیست. فقط‌ رفتن‌ است. حتی‌ اگر اندکی. و هر بار که‌ می‌روی، رسیده‌ای. و باور کن‌ آنچه‌ بر دوش‌ توست، تنها لاکی‌ سنگی‌ نیست، تو پاره‌ای‌ از هستی‌ را بر دوش‌ می‌کشی؛ پاره‌ای‌ از مرا.
خدا سنگ‌پشت‌ را بر زمین‌ گذاشت. دیگر نه‌ بارش‌ چندان‌ سنگین‌ بود و نه‌ راهها چندان‌ دور.
سنگ‌پشت‌ به‌ راه‌ افتاد و گفت: رفتن، حتی‌ اگر اندکی؛ و پاره‌ای‌ از «او» را با عشق‌ بر دوش‌ کشید. 

 

اثری از عرفان نظر اهاری

عید همگان باد مبارک

خاک عرفات را              آب زمزم را                     کوه حرا را 

 

جرأت ابراهیم را            طاقت اسماعیل را           وصال معشوق را  

 

                            صاحب کعبه نصیبتان کند 

 

 

برابری و نه برتری

(الزاریات ۴۹) خداوند فرمود:همه ی موجودات را جفت یعنی به صورت نر و ماده آفریده است.  

ما از هر چیز جفت آفریدیم تا پند گیرید و خداوند همین جفت نر و ماده بودن را سبب توالد و تناسل و نمادی برای تکامل و همزیستی و سرچشمه ی محبت؛الفت ؛سعادت و آرامش قرار داده است. 

مرد در کنار زن به اساس آنکه او زن و جنس دیگر است آرام میگیرد و احساس سعادت می کند و به همین ترتیب زن در کنار مرد احساس آرامش و نیکبختی می کند. 

گرایش زن ونیاز او به سوی مرد برای آن است که زن ؛او را مکمل (آری مکمل)خود می داند و به همین ترتیب میل و رغبت مرد به سوی زن و نیازش به او از آنجا سرچشمه می گیرد و  

تکمیل کننده ی شخصیت و وجود اوست. 

دکتر شریعتی

مرد ها در چار چوب عشق٬  به وسعت  غیر قابل انکاری نا مردند! برای اثبات کمال 

 نا مردی آنان٬  تنها همین بس که در مقابل قلب ساده و فریب خورده ی یک زن  ٬ احساس می کنند مردند.  تا  وقتی که قلب زن عاشق نشده  ٬  پست تر از یک ولگرد٬ عاجز تر از یک فقیر و گدا تر از همه ی گدایان سامره. پوزه بر خاک و دست تمنا به پیشش  گدایی میکنند

اما وقتی که خیالشان از بابت قلب زن راحت شد  ٬  به یک باره یادشان می افتد که خدا مردشان  آفرید!!!

  

و آنگاه کمال مردانگی را در نهایت نامردی جست و جو  میکنند ...  

عرفان وشریعت شریعتی



درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش کبیـــــــــر

سامــــــان

خدایا! عقیده ام را از دست عقده ام مصون بدار.

خدایا! به من قدرت تحمّل عقیده ی مخالف ارزانی کن.

خدایا! مرا همواره،آگاه و هوشیار دار،تا پیش از شناختن درست و کامل کسی یا فکری-مثبت یا منفی- قضاوت نکنم.

خدایا! جهل آمیخته با خودخواهی و حسد،مرا،رایگان،ابزار قتاله ی دشمن،برای حمله به دوست،نسازد.

خدایا! شهرت منی را که می خواهم باشم،قربانی منی که می خواهند باشم ،نکند.

خدایا! خودخواهی را چندان در من بکش،یا چندان برکش،تا خودخواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم.

خدایا! مرا به ابتذال آرامش و خوش بختی مکشان،اضطراب های بزرگ،غمهای ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن،لذّت ها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانم ریز.

خدایا! مرا از فقر ترجمه و زبونی تقلید نجات بخش تا قالبهای ارثی را بشکنم،تا در برابر قالب ریزی غرب،بایستم وتا – هم چون این ها و آن ها- دیگران حرف نزنند و من فقط دهنم را تکان دهم.

خدایا! بر اراده،دانش،عصیان،بی نیازی،حیرت،لطافت روح شهامت و تنهایی ام بیفزای.

خدایا! در برابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهی میکشاند،مرا،با نداشتن و نخواستن،رویین تن کن.

خدایا! به هر که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر که دوست تر میداری،بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است.

خدایا! به من توفیق تلاش،در شکست؛صبر،در نومیدی؛رفتن،بی همراه؛جهاد،بی سلاح؛کار،بی پاداش؛فداکاری،درسکوت؛دین، بی دنیا؛مذهب،بی عوام؛عظمت،بی نام؛خدمت،بی نان؛ایمان،بی ریا؛خوبی،بی نمود؛گستاخی،بی خامی؛مناعت،بی غرور؛عشق،بی هوس؛تنهایی،در انبوه جمعیّت؛دوست داشتن،بی آنکه دوست بداند؛روزی کن.

خدایا!
به من زیستنس عطا کن که در لحظه ی مرگ، بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است، حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم.

خدایا! چگونه زیستن را تو به من بیاموز،چگونه مردان را خود خواهم آموخت.

خدایا! رحمتی کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد،قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم؛تا از آن ها باشم که پول دنیا را می گیرند و برای دین کار میکنند،نه آنها که پول دین میگیرند و برای دنیا کار میکنند.

ای خداوند! به علمای ما مسوولیت،به عوام ما علم،و به مومنان ما روشنایی و به روشن فکران ما ایمان، و به متعصبین ما فهم و به فهمیدکان ما تعصب،و به زنان ما شعور و به مردان ما شرف،و به پیران ما آگاهی،به جوانان ما اصالت،و به اساتید ما عقیده،و به دانشجویان ما نیز عقیده و به خفتگان ما بیداری و به بیداران ما اراده،و به مبلغان ما حقیقت و به دین داران ما دین،و به نویسندگان ما تعهد و به هنرمندان ما درد،و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف،و به نومیدان ما امید،و به ضعیفان ما نیرو،و به محافظه کاران ما گستاخی،و به نشستگان ما قیام و به راکدان ما تکان،و به مردگان ما حیات،و به کوران ما نگاه،و به خاموشان ما فریاد،و به مسلمانان ما قرآن و به شیعیان ما علی،و به فرقه های ما وحدت،و به حسودان ما شفا،و به خودبینان ما انصاف،و به فحاشان ما ادب

ریاضی

 

سلام  

میبینم که بالاخره نمره های زیبای ریاضی خودشونو رو سایت نشون دادن 

راستی ماکسی جون(فریبا) رسما و کتبا بهت تبریک میگم؛ روسفیدمون کردی (بوشهریارو) . 

دمت گرم 

حالا چند بود نمرت؟!!

عکس های زیبا و crysis 2








http://neomn110.dl.rapidbaz.com/ipXp/Family+Guy+Season+2.zip

ادامه مطلب ...

قضیه خنده حل شد

همونایی که خندیدند خودشون حل و فصلش کردن(دستشون درد نکنه)