لحظههایی در تاریخ وجود دارند که هیچ توضیحی نمیتواند گویای آن لحظه باشد. هیچ چیز به اندازه این عکسها حس و حال آن وقایع را تداعی نمیکند...
دلتنگى؛ باز هم حضور سنگینش را تحمیلم میکند.
چه بنویسم از این همه روزها و لحظه هایى که به قول آینه در خود میشکنم اما غرور بغض نشکسته ام را به آهى سرد فرو مینشاند...
خسته میشوم از این همه غبار ...
دست تو ، دست مهربان و پاک و معصومت... اما کجاست؟؟؟
میترسم از من متنفر باشى...ببخش که اینقدر بى پروا سخن میگویم...
نتوانستم دوست بدارم ... اما تو را دوست میدارم ... تو را که هرگز از دست نخواهم داد...
و تو مهربانى را یادم دادى...
روحم شکسته و خستست...درست مثل جملاتم...
مثل کلماتى که در میان هق هق گریه بریده بریده میگویم...
بگذار سبک شوم...
ساعتها میگذرد ...
به خود که مى آیم چشم هایم خیس خیس است...
مدتها گریه نکرده بودم...
عشق تملک معشوق است و دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست.
سلام
وبلاگ محل حضور و ظهور یک دلی است اونو دریابید.
بی تو(شما) مهتاب شبی باز از آن کوچه (وبلاگ)گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو (شما)گشتم.............. وبلاگ نیازمند انگیزه ی صفری بودگی ما و شماست. هرچند در احوال جهان می نگرم حاصل همه عشرت است و باقی هیچ است. این مطلبو گذاشتم که گذاشته باشم ویادی از وبلاگ و وبلاگیون داشته باشم. میدانم نمی آیید ولی هر دم ز شوق سوی وبلاگ می آیم و هر سو نگاهی می کنم .
دسته اول آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم نیستند. عمده آدم ها حضورشان مبتنی بر فیزیک است
تنها با لمس ابعاد جسمانی آن هاست که قابل فهم می شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.
دسته دوم آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم نیستند. مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت شان را به ازای چیزی فانی واگذاشته اند. بی شخصیت اند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمی آیند. مرده و زنده شان یکی است.
دسته سوم آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم هستند. آدم های معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.
دسته چهارم آنانی که وقتی هستند نیستند ، وقتی که نیستند هستند. شگفت انگیزترین آدم ها در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمی توانیم حضورشان را دریابیم، اما وقتی که از پیش ما می روند نرم نرم آهسته آهسته درک می کنیم. باز می شناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدم ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می گیریم قفل بر زبانمان می زنند. اختیار از ما سلب می شود. سکوت می کنیم و غرقه در حضور آنان مست می شویم و درست در زمانی که می روند یادمان می آید که چه حرف ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد
امروز تولد دکتر شریعتی بود
اما کمتر کسی از شما میدونستید.نه؟
واقعا مظلومیت دکتر رو میبینید!!
دست شما درد نکنه یه دانشگاه شیراز یه علیرضا 70 همش یکسال تو وبلاگ نبودما،چه جوری دلتون میاد به علیرضای من که از جونمم بیشتر دوسش دارم اینجوری بگید،همه ی دوستام یه طرف علیرضا هم همون طرف،دستش هم درد نکنه زحمت میکشه پست انتخاب میکنه..
خلاصه از ما گفتن بود من رفتم سال بعد برگشتم از این نظرا نبینما،علیرضا این موجود دوست داشتنی ،مظلوم ،ساده دل،آخی،تازه امروز واسم رانی خرید،حالا براتون ثابت شد چه پسر گلیه.... راستی تولد classmate مبارک
گزارش از ghatreh.com:
مادر نگاه خسته و تاریکت با من هزارگونه سخن دارد
با صد زبان به گوش دلم گوید رنجی که خاطر تو ز من دارد
دردا که از غبار کدورت ها ابری به روی ماه تو می بینم
سوزد چو برق خرمن جانم را سوزی که در نگاه تو می بینم
چشمی که پر زخنده ی شادی بود تاریک و دردناک و غم آلودست
جز سایه ی ملال به چشمت نیست آن شعله ی نگاه پر از دوداست
آرام خنده مــی زنــی و دانم در سینه ات کشاکش طوفان است
لبخــنـــد دردنـاک تو ای مـــادر سوزنده تر ز اشک یتیمان است
تلخ است این سخن که به لب دارم مادر بلای جان تو من بودم
امّا تو ای دریغ گمان بردی فرزند مهربان تو من بودم
چون شعله ای که شمع به سر دارد دائم ز جسم و جان تو کاهیدم
چون بت تو را شکستم و شرمم باد با آن که چون خدات پرستیدم
شرمنده من به پای تو می افتم چون بر دلم ز ریشه گنه باریست
مــادر بــلای جان تو من بودم این اعتراف تلخ گنه باریست
فدای همه مادرهای گل
بیایید قدر فرشته هامون رو بیشتر بدونیم
قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدم
خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد
ترک تسبیح و دعا خواهم کرد
وسط کعبه دو میخوانه بنا خواهم کرد
تا نگویند که مستان ز خدا بی خبرند
باز هم شعری زیبا از سیمین عزیز امیدوارم خسه نشده باشید
رفتم اما دل من مانده برِ دوست هنوز
می برم جسمی و، جان در گرو اوست هنوز
هر چه او خواست، همان خواست دلم بی کم و کاست
گرچه راضی نشد از من دل آن دوست هنوز
گر چه با دوری ی ِ او زندگیم نیست، ولی
یاد او می دمدم جان به رگ و پوست هنوز
بر سرو سینه ی من بوسه ی گَرْمش گل کرد
جان ِ حسرت زده زان خاطره خوشبوست هنوز.
رشته ی مهر و وفا شُکر که از دست نرفت
بر سر شانه ی من تاری از آن موست هنوز
بکشد یا بکشد، هر چه کند دَم نزنم
مرحبا عشق که بازوش به نیروست هنوز
هم مگر دوست عنایت کند و تربیتی
طبع من لاله ی صحرایی ی ِ خودروست هنوز
با همه زخم که سیمین به دل از او دارد
می کشد نعره که آرامِ دلم اوست هنوز...
در چند سال اخیر چشم طمع دولتیان به باشگاه های مردمی پرسپولیس و استقلال برای کسب محبوبیت بیش از پیش شده است تا جاییکه شب گذشته سردار محمد رویانیان مسئول سابق ناجا و رئیس ستاد مدیریت حمل و نقل و سوخت به عنوان مدیرعامل باشگاه مردمی پرسپولیس شد این در حالی است که در باشگاه استقلال هم سه نماینده مجلس به عنوان هیات رئیسه انتخاب شدند.
طی چند روز گذشته محمد عباسی وزیر ورزش و جوانان، علی پروین، محمد پنجعلی، محمدحسین نژادفلاح، لطف الله فروزنده و محمد رویانیان به عنوان اعضای جدید هیئت مدیره باشگاه پرسپولیس انتخاب شدند.
پس از برگزاری جلسه اعضای هیات مدیره این باشگاه با وزیر ورزش، رویانیان به عنوان مدیرعامل و فروزنده به عنوان رییس هیئت مدیره باشگاه پرسپولیس انتخاب شدند.
فروزنده معاون توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رییسجمهوری است. از سوی دیگر محمد حسین نژاد فلاح هم یکی از نمایندگان مجلس است.
احتمال میرود محمد عباسی به عنوان رییس مجمع این باشگاه انتخاب شود.
البته اگر قوانین کنفدراسیون فوتبال آسیا منعی برای حضور همزمان عباسی در پست ریاست مجمع دو باشگاه استقلال و پرسپولیس نداشته باشد وی در باشگاه آبی پوش پایتخت نیز این سمت را بر عهده میگیرد.
گفته می شود که در صورتی که حضور عباسی در استقلال منع قانونی داشته باشد، شمس الدین حسینی وزیر امور اقتصادی و دارایی رییس مجمع این باشگاه میشود.
از سوی دیگر مقداد نجف نژاد ، رسولی نژاد امیدوار رضایی ، فتح الله زاده و جواد زرینچه ۵ عضو هیات مدیره باشگاه استقلال خواهند بود . نکته عجیب و مهم این است که نجف نژاد ، امیدوار رضایی و رسولی نژاد در دوره ای عضو هیات مدیره استقلال بودند که به دلیل سهل انگاری لیست استقلال به آسیا ارسال نشد و همگی اعضا استعفا کردند .
این اتفاق در سال ۸۵ رخ داد و این افراد بار دیگر به عضویت هیات مدیره استقلال در آمدند.
همچنین در آستانه انتخابات مجلس حضور سه نماینده مجلس در هیات مدیره استقلال از جمله نکات ابهام آمیز انتخاب وزیر ورزش است . حضور ناگهانی جواد زرینچه هم در هیات مدیره استقلال غیرقابل پیش بینی به نظر می رسید
جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوظ به دانشجوی ترم آخری.
رییس دانشگاه :
1.مردی فرهیخته و خوشتیپ
2.به دلیل اینکه در طی این چهار پنج سال یک بار هم ایشونو نتونستم ببینم،هیچ ذهنیتی ندارم.
یک وعده غذای سلف :
1.بیفستراناگوف با سس کچاپ با نوشیدنی خنک
2.چلو لاستیک به همراه افزودنی های غیر مجاز
کارت دانشجویی :
1.کارت شناسایی و هویت دانشجو
2.تنها استفاده از این کارت گرفتن فیلم از ویدئو کلوب است
خوابگاه :
1.محل استراحت و سرشار از شادی و نشاط
2.مکانی برای همزیستی مسالمت آمیز با سوسک و موش
کوئیز :
1.امتحان ناگهانی استاد از دانشجو
2.لاف بزرگی که هرگز به تحقق نمی پیوندد
شب امتحان :
1.شبی برای دوره کردن درسی که در طول ترم خوانده شده است
2.شبی که تا صبح باید مثل ... درس خوند
جزوه خوش خط دخترها :
1.بمیرم از هیچ دختری جزوه نمیگیرم،من عادت دارم فقط جزوه خودمو بخونم
2.طلای کاغدی
تقلب :
1.یک روش غیر اصولی و ناجوانمردانه برای نتیجه گرفتن در امتحان
2.تنها روش اصولی و مبتنی بر عقل برای نتیجه گرفتن در امتحان
مشروط شدن :
1.عمرا،من تو دبیرستان معدل کمتر از 18 نداشتم
2.نمک تحصیل در دانشگاه
وام دانشجویی :
1.کمک هزینه برای دانشجو
2.مثل مهریه میمونه کی داده کی گرفته
ازدواج دانشجویی :
1.حرفش رو نزن من قصد ادامه تحصیل ذارم
2.کو؟کجاس؟کسی رو سراغ داری برام؟؟
حراست :
1.ارگانی برای حفاظت از دانشجو از گزند خطرات
2.ارگانی برای حفاطت از دانشگاه از گزند دانشجویان
دانشجو :
1.فردی که به دنبال علم آموزی و تولید علم است
2.ها ایی دانشجو که وگفتی یعنی چه؟؟؟
سلااااااااااااااااااااااااااااام.دیشب یه خواب مسخره دیدم.همتون توش بودین تو خوابم دعوا هم بود.آآآآآآآآآآآآآآآآآخ حیف که به بزن بکوب نرسید وگرنه خیلی باحال میشد
در کل خواب چرتی بود.آخه خیلی قاطی پاتی خورده بودم
سلام
همان طور که می دونید ودوستان هم به اطلاع تون رسوندند من چند صباحی از خونه دور بودم والان هم نیازی به شرح الماجرا نیست چون میدونم دوستان انچه گفتنی است رو به همه انتقال دادند.
لکن انچه برای من و شما جای سواله تا جایی که حتی سوء ظن رو از دوست عزیزم علیرضای رعنا(که در نظرات مشهود و ملموسه) به من منتقل کرده همین معمای به اصطلاح پسرعموی منه که من و دوستانم هنوز نتونستیم اونو حل کنیم. ولی مطمئنم به اصطلاح پسر عموی من از دوستان مشترک هستش . که با اگاهی کامل از عدم در دسترس بودن من در تابستان دست به تصمیم این شوخی ناشیانه زده که احتمالا خودش هم فکر نمی کرده که بتونه تا این حد موفق بشه. هنوز من در کار دوستان عزیزم موندم وشگفت زد ه ام که چه طور این داستان رو نه تنها باور بلکه سریع هم اونو رو علنی کردند. چرا که من چند بار بهشون گفتم که من تابستون در دسترس نیستم و جبرا هم هیچ امکان ارتباطی نخواهم داشت.
این چند روز که وبلاگ رو رویت کردم یک پسا مرگ که برا همه ناچارا اتفاق می افته رو تجربه کردم و هیچ وقت هم فکر نمی کردم که در زمان حیاتم مطلبی رو در توضیح مماتم شرح بدم ولی در هر صورت:
ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان
کدام محرم دل ره در این حرم دارد
و در ادامه این شعر زیبا از حافظ؛عارف شهیر رو تقدیم همه ی خوبان می کنم:
پیش از اینت بیش از این اندیشهٔ عشّاق بود
مهرورزی تو با ما شهرهٔ آفاق بود
یاد باد آن صحبت شبها که با نوشینلبان
بحث سرّ عشق و ذکر حلقهٔ عشّاق بود
پیش ازین کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند
منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود
سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
حسن مهرویان مجلس گرچه دل میبرد و دین
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
یرمرد به زنش گفت
بیا یادی از گذشته های دور کنیم
من میرم تو کافه منتظرت و تو بیا سر قرار بشینیم حرفای عاشقونه بگیم
پیرزن قبول کرد
فردا پیرمرد به کافه رفت دو ساعت از قرار گذشت ولی پیرزن نیومد
وقتی برگشت خونه دید پیرزن تو اتاق نشسته و گریه میکنه
ازش پرسید چرا گریه میکنی؟
پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت:
بابام نذاشت بیام
=))
آورده اند روزی میان یک ماده شتر و فرزندش گفت و گویی به شرح زیر صورت گرفت :
بچه شتر : مادر جون چند تا سوال برام پیش آمده است . آیا می تونم ازت بپرسم ؟
شتر مادر : حتما عزیزم . چیزی ناراحتت کرده است ؟
بچه شتر : چرا ما کوهان داریم ؟
...شتر مادر : خوب پسرم . ما حیوانات صحرا هستیم . در کوهان آب و غذا ذخیره می کنیم تا در صحرا که چیزی پیدا نمی شود بتوانیم دوام بیاوریم .
بچه شتر : چرا پا های ما دراز و کف پای ما گرد است ؟
شتر مادر : پسرم . قاعدتا برای راه رفتن در صحرا و تندتر راه رفتن داشتن این نوع دست و پا ضروری است .
بچه شتر : چرا مژه های بلند و ضخیم داریم ؟ بعضی وقت ها مژه ها جلوی دید من را می گیرد .
شتر مادر : پسرم این مژه های بلند و ضخیم یک نوع پوشش حفاظتی است که چشم هاى ما را در مقابل باد و شن های بیابان محافظت می کنند .
بچه شتر : فهمیدم . پس کوهان برای ذخیره کردن آب است برای زمانی که ما در بیابان هستیم . پاهایمان برای راه رفتن در بیابان است و مژه هایمان هم برای محافظت چشم هایمان در برابر باد و شن های بیابان است !
بچه شتر : فقط یک سوال دیگر دارم !
شتر مادر : بپرس عزیزم .
بچه شتر : پس ما در این باغ وحش چه غلطی می کنیم ؟
بچه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم ا کنون که بزرگیم چه دلتنگیم!
بچه بودیم از آسمان باران می آمد، بزرگ شدیم از چشمهایمان اشک می آید!
بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن، بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه.
بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم ، بزرگ شدیم تو خلوت اشک می ریزیم.
بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست، بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه.
بچه بودیم همه رو 10تا دوست داشتیم، بزرگ که شدیم بعضی ها رو
هیچی بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم.
بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن،بزرگ که شدیم
قضاوتهای درست و غلط باعث شد که اندازه دوست داشتنمون تغییر
کنه کاش هنوزم همه رو به اندازه همون بچگی 10تا دوست داشتیم.
بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود، بزرگ که
شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه.
بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می
فهمیدند،بزرگ
شدیم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم... هیچ کس نمی
فهمد.
به گزارش شیعه آنلاین، اخیرا یکی از شرکت های عربی، دستگاه اتوماتیک وضو سفارش داده و پس از تولید آن را به جهان عرب معرفی کرده است.
گفتنی است این دستگاه اتوماتیک، با هدف آسان سازی وضو تولید و پخش شده است. به نظر می رسد مصرف کنندگان اصلی این دستگاه افراد تنبل باشند.
این دستگاه که به تازگی وارد کشورهای عربی شده، هنوز به طور وسیعی رواج نیافته اما پیش بینی می شود با استقبال گسترده ای از سوی اعراب مواجه شود.
با سلام خدمت دوستان عزیزم
امیدوارم تعطیلات خوش بگذره
شنیدن خبر مرگ غریب زاده خیلی خیلی ناراحتم کرد.
اما چیزی که این روزها عذابم میدهد ودردم را دو چندان میکند
دوستانی هستند که با نظراته نیش دار خود بابه تهمت را به روی اقای رعنایی گشوده اند.
من به این دوستان اعلام میکنم کمی انصاف به خرج دهید
به واقع اقای رعنایی یکی از بهترین وصادق ترین دوستانه ما هستند
اخباری که از فوته دوسته عزیزه مان در دست است از پسر عموی مرحوم است که
ایشان مرحوم را کامل میشناختن وقابل اعتماد بودند.
دوستی ها بیشتر از اینها ارزش دارد روح ان مرحوم هم راضی نیست
به امید فردایی بهتر
آموخته ام تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید : تو مرا شاد کردی !
آموخته ام داشتن کودکی که در آغوش شما به خواب رفته زیباترین حسی است که در دنیا وجود دارد .
آموخته ام که مهربان بودن بسیار مهم تر از درست بودن است .
آموخته ام که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی ( نه ) گفت .
آموخته ام که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم .
آموخته ام که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد ، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم .
آموخته ام که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد فقط دستی است برای گرفتن دست او ، و قلبی است برای فهمیدن وی .
آموخته ام که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی ، شگفت انگیز ترین چیز در بزرگسالی است .
آموخته ام که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند .
آموخته ام که پول شخصیت نمی خرد .
آموخته ام که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند .
آموخته ام که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیاندیشم میتوانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم .
آموخته ام که چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمی دهد .
آموخته ام که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان .
آموخته ام که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی از سوی ما را دارد .
آموخته ام که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم .
آموخته ام که زندگی دشوار است اما من از او سخت ترم .........